شعری از هادی ترابی


شعری از هادی ترابی نویسنده : هادی ترابی
تاریخ ارسال :‌ 17 مهر 96
بخش : شعر امروز ایران

سکوت مثل طناب، قابل کشیدن است

رویای نیافته می‌چرخد
کابوس سمج می‌چرخد
میز محاکمه
خودکار می‌چرخد
گلدان می‌چرخد به برِ خانه
و عقربه نه

روح می‌چرخد
عشق
فضایی که نیست می‌چرخد
و عقربه نه

داشتم و می‌خواستم ترسیم کنم        داد
واژه‌ای برای هیچ
دیدم پرید و نعره زد توی چاه
دهان باز شد و کتاب، دار
 و درخت غمگین
افتاد روی پیاده‌رو

سکوتِ همیشه‌ها می‌چرخد  هـای هـای
رنج می‌چرخد
نور که تاریک است
گور که باریک است برای عبور، می‌چرخد و راهی نیست
سکوت         بازهم و بازهم
فریاد         دوباره
رنج از دریچه‌ی ساعت آمد تو
و عقربه نه
نمی‌چرخید
باز مانده از زمانِ خمیده‌ی دالی بر میز    که می‌چرخید
عقرب نشسته پشت دست با نیش
امید می‌چرخد و می‌خورد به دیواره‌ی گور
و تمام خودش را می‌مالد به آن


سیگارِ نیمه شب دودش را به صبح و سحر می‌سپارد
فقط تازه سیگار نیست
اسکیزوفرنیِ این است که یخچال در حال چاقوکشی است در خانه
اسکیزوفرنیِ این است که جنگ در خیابان‌ِ ما خانه به خانه ادامه دارد
اسکیزوفرنیِ این است که همه چیز می‌چرخد مثل پنکه
می‌آید و زیرسیگاری را پُر می‌کند توی سرم
و می‌چرخد و می‌چرخد و
عقربه نه

پایان را نمی‌شود متصور شد بر این
هجوم را نمی‌شود نادیده گرفت در جنگ اتاق با اتاق
و داشتم  و می‌خواستم ترسیم کنم واژه‌ای برای هیچ
دیدم پرید و نعره زد توی چاه
دهان باز شد
کتاب         دار
 و درخت      غمگین
غمگینیِ درخت
بدبینیِ لیوانِ زلال آب است
و طناب
که مثل سیگار         قابل کشیدن


ریخته‌ام به تمامی
آویخته‌ام به تمامی
می‌چرخدم به تمامی
می‌چرخد و سکوت که مثل طناب قابل کشیدن است و کشدار است
از بالای سر
یا از پشت گردن
با رنگِ سرخ و آهنگ چرخ
و سطر
و هیچ‌های همیشگی
اسکیزوفرنیِ این خانه
مثال بارزِ پیاده‌روست
وقتی که آفتاب می‌زند توی گوش شب
وقتی که درخت می‌افتد رویش و می‌خزد توی گوش من که سبز شود
زمان خمیده‌ی دالی
روی میز، کنار این شعر نشسته است
و میز محاکمه
در روبرو.

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :