شعری از آذردخت ضیائی
تاریخ ارسال : 18 مهر 96
بخش : شعر امروز ایران
هوا پس است
و روی دو چشم راه راه من
پروانه ای هبوط کرده است
می لرزم و خارش دستانم را
به قرصهای ضد بارداری مادر نسبت می دهم
به پدرانی که پیش از مرگ می میرند و
تیک تاک ساعتی که خاموش
به زمان از دست رفته ، غبطه می خورد
از دو پایم می افتم
دستانم را بغل می کنم
یک نفر آنطرف شیشه می گوید:
پروانه که ترس ندارد
ترسیده ام
من
بالهایی که به محض تولد
مرگ را جزیی از سرنوشتشان می کنند
دیده ام
لینک کوتاه : |
چاپ صفحه