شعری از علیرضا دانش پژوه
تاریخ ارسال : 18 اردیبهشت 96
بخش : شعر امروز ایران
می گویی؛
(( شب است ...
و شاید ...
امشب است،
come on ... ))
یعنی که؛ (( بیااا ... ))
آتش بازی کلماتت
سوختن تماشاگر است،
تردید است،
مِهِ نگاه،
وقت پرسش رنگ ها
از شکل قافیه در
نقاشی با گواش
دستی به کمر
از کمان می کشد،
رنگ،
شلیک می شوند از
بوووم.
- (( به هوای بعد از باران
که دوستت ... ))
سینه را می شکافد٬
ترکُنِشی
رنگ رنگ
و نبضِ پمپاژ
و رگ
رگ گردن
دَرَندیدن
- یعنی چطور؟!
- هییس
دارن می بینَون!!!
لینک کوتاه : |
چاپ صفحه