شعرهایی از علیرضا فراهانی
1 مرداد 00 | شعر امروز ایران | علیرضا فراهانی شعرهایی از علیرضا فراهانی
گمت کردم
میان باد و
باران و
برگریزانی که معلوم نبود
از آن کدام فصل است
گمت کرده بودم ...

ادامه ...
نگاهی به مجموعه داستان «سرم را چسباندم روی تن شان» از شیرین ورچه
علیرضا فراهانی
31 شهریور 99 | اندیشه و نقد | علیرضا فراهانی نگاهی به مجموعه داستان «سرم را چسباندم روی تن شان» از شیرین ورچه 
علیرضا فراهانی
مجموعه‌ی «سرم را چسپاندم روی تن شان» نوشته‌ء شیرین ورچه، که انتشارات "تا-نونوشت" منتشر کرده، مجموعه داستانی خواندنی است . مجموعه‌ای با داستان‌هایی که چه به لحاظ فرم و ساختار و چه به لحاظ مضامین و موضوعات در یکایک آثار این مجموعه، ذهن و اندیشه‌ی مخاطب را با خود همراه می کند و میان‌شان کنش و واکنش‌هایی را به‌وجود می‌آورد ...

ادامه ...
فراتر از هستی
25 مرداد 99 | بررسی کتاب | علیرضا فراهانی فراتر از هستی
آنچه که شخصیت «نوآم» را از دیگر هم‌سالانش متمایز می‌کند، گستره‌ی تخیل است. «نوآم» با تخیل و هر آنچه که در ذهنش با او همراه است، بازی می کند. ...

ادامه ...
نگاهی به رمان «اشراق درخت گوجه سبز» اثر شکوفه آذر
علیرضا فراهانی
10 خرداد 99 | اندیشه و نقد | علیرضا فراهانی نگاهی به رمان «اشراق درخت گوجه سبز» اثر شکوفه آذر
علیرضا فراهانی
میان کتاب هایی که در چند وقت اخیر و به ویژه در این ایام قرنطینه خواندم ، رمان «اشراق درخت گوجه سبز» از شکوفه آذر برایم تجربه تازه ای در امر خواندن ادبیات داستانی ایران بود . زیرا در چند سال و شاید حتی بتوان گفت در دو سه دهه ی گذشته کمتر آثاری از نویسندگان ایرانی خارج از کشور بوده که هم به لحاظ محتوایی و هم به لحاظ تکنیکی و دارای بودن روح یک اثر ادبی ... ...

ادامه ...
داستانی از علیرضا فراهانی
27 دی 98 | داستان | علیرضا فراهانی داستانی از علیرضا فراهانی
فقط یک لحظه بود ؛ یک لحظه . همان لحظه ای که سرم را سمت پنجره برگرداندم و مه ای غلیظ و سرخ را در میانه ی زمین و آسمان دیدم . مه ای سرخ به رنگ خون . خون معلق در هوا . تکان خوردم . تمام تنم می لرزید . طبقه ی دوم بودیم و پنجره مان رو به کوچه ای بی در و پیکر .
...

ادامه ...
داستانی از علیرضا فراهانی
24 خرداد 98 | داستان | علیرضا فراهانی داستانی از علیرضا فراهانی
حالا وقت پرت شدن که با کلی تلاش و تقلا خودم رو رسوندم به نوک این قلّه و دستام رو از دو طرف باز کردم و جفت پاهامو چسبوندم بهم تا موقعِ سقوط همون شکلی که تو ذهنم تصور می کردم رو داشته باشم ، حس میکنم تازه دارم نفس می کشم ...

ادامه ...
نگاهی به رمان «آتش زندان» اثر ابراهیم دمشناس
علیرضا فراهانی
3 خرداد 98 | اندیشه و نقد | علیرضا فراهانی نگاهی به رمان «آتش زندان» اثر ابراهیم دمشناس
علیرضا فراهانی
رمان «آتش زَندان» ابراهیم دمشناس با حجم تقریبی 800 صفحه ای خود ، خواننده اش را گرم و مشتاق به خواندن تا به انتها نگه می دارد . رمانی که نه زبانی ساده و خوشخوان دارد و نه به لحاظ روایی در زمره روایات متداول و تکراری شهری امروز قرار می گیرد .
اما تجربه ای که برای خود صاحب این قلم در خصوص خوانش این رمان و یافتن ذوقِ به پیش راندنش که از سر اتفاق هر قدر اثر رو به جلو می رود جذابیت صدچندانی نیز می یابد ، این بوده که 50 صفحه نخست رمان را می بایست بسیار ...

ادامه ...
داستانی از علیرضا فراهانی
13 آبان 96 | داستان | علیرضا فراهانی داستانی از علیرضا فراهانی
آقای میم قبل از آنکه از تاکسی زرد رنگ خط 45متری کاج پیاده شود ، روی صندلی جلو لمیده بود . کیف چرمی اش را به سینه گرفته بود و ریزریز از پشت عینک دسته گوزنی اش تکه های دلبرانه ی پیاده روها را دید می-زد . شاید در آن لحظه ها آقای میم تنها فکری که در مغزش نمی چرخید و هیچ اهمیتی به آن نمی داد، رد شدن از روی خطوط عابرپیاده ای بود که این سوی خیابان را از زیر پل بزرگ شهری به آن سوی خیابان وصل می کرد ...

ادامه ...
شعری از علیرضا فراهانی
13 آذر 94 | شعر امروز ایران | علیرضا فراهانی شعری از علیرضا فراهانی
کسی ندیده بود
در آن صبحگاه سرد
تو خود دستهای مرگ را
در دست گرفتی و
از خانه بیرون زدی ...

ادامه ...
داستانی از علیرضا فراهانی
28 اسفند 93 | داستان | علیرضا فراهانی داستانی از علیرضا فراهانی
نشسته بودم تو ساحل ... رو شِنایی که داغ نبودن ... باد خنکی از سمت دریا میومد ... بدن آدم مورمور میشد ... چشام دریا رو نگاه میکرد ... بی­هدف ... اصلا نمیدونستم چرا اونجام؟ خوشحال بودم از اینکه قطره­های آب به تنم می­خورد، یه دفعه یه موج سنگین به سمتم اومد، موج سنگینی که تکونم داد، تا بیام خودمو جم­وجور کنم دیدم یه ماهی قرمز کوچولو افتاده بین پاهام و داره وول میخوره. ...

ادامه ...
سایر صفحات :   1