شعری از علیرضا فراهانی


شعری از علیرضا فراهانی نویسنده : علیرضا فراهانی
تاریخ ارسال :‌ 13 آذر 94
بخش : شعر امروز ایران

به یاد محمد مختاری

 

کسی ندیده بود

در آن صبحگاه سرد

تو خود دستهای مرگ را

در دست گرفتی و 

از خانه بیرون زدی

و مرگ از این صداقت صریح

آنقدر در خود فرو ریخت

که پیش از آنکه تو را در آغوش بگیرد

خود را از تمام طناب­های دار

آویخته بود

 

از خانه بیرون زدی

با زخم­هایی بر زبان و

دردهای غیاب در سر

و دری که پشت­سرت نبستی

خانه را از درک حضور دیگری خالی کرد

 

سایه­ای که پا به پای تو

دویده بود

بر لبه­ی تیغ­ها

 

 

یکباره دور گردنت پیچید

از چشمان گشاده­ات

سطرهای نانوشته بیرون ریختند

و از نگاه تف­کرده ­ات

سایه­ها

به ترس­های فروخورده­شان برگشتند

 

ما در سطرهای تو

روشنیم

و با شمع کوچکی که در سرهامان

ظلمت نخستین را

فتح خواهیم کرد

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :