شعرهایی از علی خاکزاد

تاریخ ارسال : 27 دی 98
بخش : شعر امروز ایران
۱
این همه درنگ باران چه معنا داشت
وقتی اندوه پنجرهها را میلشت
و زبان از قفای ما به تاراج میرفت
شهر را مویه نسازیم
چرا تشییع کفی کم داشت و
مثل پنجه فولاد
همیشه گدای باران بود
این همه درنگ و هیاهو
و آسمان
که شیعهی ما بود
دیدی که باز
رزق پنجره آه بود
۲
میل حادثه دارد این گربهی براق
شب چسبیده بر زمین
گه پنجه به چپ میکشد
گاهی به پشت راست
موش کریهی اما
شکمش را دریده است
ما رودههای پارهپارهی این خاک لعنتی
ما دفع مزاج لختهلختهی شب کریم
۳
بهای بودن ما بود
و بر بیاعتبارترین شاخهها
لانه بستن
حادثه را رعایت میکرد
جز ورپریدن اما
خیالی در پرندگیمان نبود
بود و نبود ما همین بیپرندگی بود
بودنمان پرندگی
تا دار را میان تک و دل ادا کنیم
به رسم لانگی
ناگهان
همه در خود پریدیم.
۴
چه مانده جز ماه که صمیمیترین چهره و یار بود
قرص و داس و گرفته در ابرها
تنها توشهی کفنم همین خواهد بود
بازگرد و به گلها بگو
چرا همیشه برای وداع روییدهاند
بازگرد و
با خاک مهربانتر باش
که حلقوم تعزیتم بود.
لینک کوتاه : |
