سه شعر از علی خاکزاد


سه شعر از علی خاکزاد نویسنده : علی خاکزاد
تاریخ ارسال :‌ 25 اردیبهشت 99
بخش : شعر امروز ایران

۱
شب در سکوت خود جاری است
از خانه تا خیابان
دل به وسوسه و باد می‌سپارم
ناگهان
نور
نور زلال شرقی
می‌گذرد
این بشارت مرگ است
رؤیای تو
وقتی نارنج‌ها را پر می‌سازی
چشمی آن‌جا بود
چشمی گشوده در فصل‌ها
و با گربه‌های گدا گپ می‌زد

چه‌قدر مزاج خاک دارم
این چیست که بلند می‌داردم
تا چهره بر چهره‌ی ماه
عشق را حلاجی کنم

شب از اقصای شهر
در وزیدن است و
همین دم
تنبیه مردگان



۲
چه بگویم از این ظلمات منتشر در اثیر
که بی سبب خویش ماست
خود اگر حاضر و غایب نور باشیم
زلتی مدام با نور است
زلتی مدام از نور
انگشت در مرکب جادو می‌نهم و
نام همه‌ی شهیدان را
میان رشد و غی
بر کرسی می‌نشانم
عرش آیا از آن ماست
عرش آیا که هست؟
پس شب را چه‌گونه از شب بخوانم
وقتی حرف با حرف یکسان است
در این کوری بی تقصیر
ای نور متکاثف
چشم مستضعف‌ترین ملتم بود
تنها آیه را می‌خواند.



۳
فروبند درها را_
برای غربت ما
همین پنجره کافی است
که نماز را
وقت به وقت
بر پیشانی ایام
داغ کرده‌اند
مرا خدای مختصرم کافی است
که ماه بالغ
تقلید از آفتاب دارد
پس به سجده می‌روم
و نور
نور خجسته
از عروقم سریز می‌کند
اکنون
خطبه را تو جاری ساز
ای دوشیزه
و در گلویم آهسته بنشین
چون ماه و اردی‌بهشت

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :