شعری از فرهاد زارع کوهی
19 دی 95 | قوالب کلاسیک | فرهاد زارع کوهی شعری از فرهاد زارع کوهی
زمینه تار و زمانه طناب دار! و من مرد عنکبوتی غار
کسی که دوخت لبش را و با درخشش ظلمت به انزوا برگشت
سری که خواست خودش را طناب‌پیچ کند مثل چرخ چاه و خری-
که باز دنده‌عقب رفت و در تأسی از او ...

ادامه ...
نقدی بر مجموعه‌شعر «راویه»
سروده‌ی مریم جعفری آذرمانی / فرهاد زارع کوهی
19 دی 95 | اندیشه و نقد | فرهاد زارع کوهی نقدی بر مجموعه‌شعر «راویه»
سروده‌ی مریم جعفری آذرمانی / فرهاد زارع کوهی
کارگردانی مشهور در مصاحبه‌ای می‌گفت: وقتی که دردت می‌گیرد طبیعتا می‌گویی "آخ"، و وقتی می‌گویی "آخ"یک آدم سیاسی هستی.
اما به راستی چرا؟ شاید چون ما در جا و گاهی به سر می‌بریم که دیگر هیچ چیزی سر جایش نیست و هیچ رخدادی سر بزن‌گاهش. و در هنگامه‌ای که همه‌چیز به‌هم‌ریخته و جابجا باشد، باید به آن‌چه که در بوق و کرنا می‌شود و به اقبال عمومی می‌رسد نیز شک کرد. اما چالش‌ها و واکنش‌ها در برابر چنین سرگذشتی بسیار گوناگون است ...

ادامه ...
شعری از فرهاد زارع کوهی
8 دی 95 | قوالب کلاسیک | فرهاد زارع کوهی شعری از فرهاد زارع کوهی
یک کاخ وارونه بودم
کاخی کلنگی که هرروز
با فرض دیوارهایش
دیوانه می‌شد ...

ادامه ...
شعرهایی از فرهاد زارع کوهی
6 آذر 95 | قوالب کلاسیک | فرهاد زارع کوهی شعرهایی از فرهاد زارع کوهی
عشق را در خودت بکش فرهاد! سعی کن زندگی کنی من بعد
شده حتی اگر بدون خودت
سر به دیوارها نکوب، برو بی خودی ضربه می زنی به خود و
قامت سرد بیستون خودت ...

ادامه ...
بام بام بام بام ... برشت برشت است
فرهاد زارع کوهی
5 تیر 95 | اندیشه و نقد | فرهاد زارع کوهی بام بام   بام بام ...   برشت برشت است
فرهاد زارع کوهی
شهرستان بهارستان با جمعیتی حدود هفتصد هزار نفر طبق آخرین آمار رسمی، در منطقه ای از جنوب غرب تهران به وسعت تقریبی شصت و چهار کیلومتر مربع، دارای یکی از بیشترین تراکم های جمعیتی در کشور و همچنین در خاورمیانه است. این در حالی است که این ناحیه در جنوب تهران، به رغم مسایل و ظرایف بغرنج فرهنگی و اجتماعی ناشی از مهاجرت اقشار ضعیف از روستاها به حاشیه ی پایتخت و رشد قارچ گونه ی شهرنشینی، از کمترین امکانات بهداشتی ...

ادامه ...
شعرهایی از فرهاد زارع کوهی
27 شهریور 94 | قوالب کلاسیک | فرهاد زارع کوهی شعرهایی از فرهاد زارع کوهی
آخدا! گوسفندها خوابند شکر از این که تو باز بیداری
خودمانیم، سعی کن ده را دست یک گوسفند نسپاری!
کدخدا رفته یونجه خرد کند- بچپاند به گلّه، برد کند
تو که این گلّه را نمی دوشی تو چرا کاه و یونجه می کاری؟ ...

ادامه ...
شعری از فرهاد زارع کوهی
16 اسفند 93 | قوالب کلاسیک | فرهاد زارع کوهی شعری از فرهاد زارع کوهی
عجیب نیست اگر عده ای ستاره پرستند
ستاره های خدا گوشواره های تو هستند
خوشا به حال هزاران نگین و دُرّ ستاره
که گل شدند و به پیراهن تن تو نشستند ...

ادامه ...
واکاوی چندگانه باوری و بازی زبان / فرهاد زارع کوهی
20 بهمن 91 | اندیشه و نقد | فرهاد زارع کوهی واکاوی چندگانه باوری و بازی زبان / فرهاد زارع کوهی
آیا نسبیت گرایی خودش امری نسبی نیست؟ هست؟ خود امر نسبی چطور؟ آیا نسبت به خودش هم نسبی است؟نیست؟ اگر هست چه نسبتی با خودش دارد؟ اگر نیست چه نسبتی با نبود خودش دارد؟ آیا این خودش، چیز دیگری یا "خود دیگری" جدا از خود امر نسبی است؟ آیا این دوپارگی، ناشی از برداشت نسبیت گرایانه است؟ اگر هست، آیا خود برداشت نسبیت گرایانه هم دوپاره نیست؟ اصلا همین آیاهایی که می آید آیا پرسش هایی نسبی در متنی چندپاره نیست؟ ...

ادامه ...
غزلی از فرهاد زارع کوهی
4 مهر 91 | قوالب کلاسیک | فرهاد زارع کوهی غزلی از فرهاد زارع کوهی
خالو! عصا را اژدها خورده٬
موسی به تور نیل افتاده
دریا خودش یک گله فرعون است٬
آفت به جان ایل افتاده!
باور نکن٬ دعوای زرگرهاست!
اصلا مگر هابیل هم بوده؟
که خون قرمز رنگ او حالا
بر گردن قابیل افتاده ...
...

ادامه ...
غزل هایی از فرهاد زارع کوهی
14 شهریور 90 | قوالب کلاسیک | فرهاد زارع کوهی غزل هایی از فرهاد زارع کوهی
بيا و
دست نوازش بكش
به روي دل من
كه غول عشق تو
از اين چراغ جادويي ـ
به در بيايد و
دور سرت بگردد و
قربان چشم هات کند ...
...

ادامه ...
سایر صفحات :   1