غزل هایی از فرهاد زارع کوهی

تاریخ ارسال : 14 شهریور 90
بخش : قوالب کلاسیک
غزل ١
بيا و دست نوازش بكش به روي دل من كه غول عشق تو از اين چراغ جادويي ـ
به در بيايد و دور سرت بگردد و قربان چشم هات کند هر چه را كه ميگويي
غزالكم! چه بگويم كه ناز و غمزهی آن چشمهای مست و ملنگت چه کرده با دل من؟
كه این چنین دل بیتاب من طلسم شده توی خواب و خندهی آن چشمهای آهويي
كمي بخند، لبت پرتقال پارهي خوني است، ميوه اي به قشنگيّ گونههای تو نيست
كمي بخند که شاباش گونه هات کنم، صد هزار پولك غلتان آلبالويي
تو مثل سيب پر از آب و تاب وسوسه هستيّ و من انار ترك خوردهي دو تكّه شده
تو مثل يك لب سرخاب خوردهي نمكينيّ و من يك آب نباتيّ ترش ليمويي
***
تو دست میشویی، آب بركه مثل النگوي نقره دور مچت حلقه ميشود، اما
همین که من به النگوی دستهای تو زل میزنم، دو مرتبه از آب دست میشویي!
غزل ۲
هلا شقايق من! شكوفهي نسترن! گل قوري گل قرمزي!
غزل ترانهي ترك و شور و بيات و دشتي من! دوبيتي فايزی!
حرير بافته از كلاف كرشمه ها! زنِ بور شهد و هلاهلم!
عروس ململي خيال دلم كه خواب خوش هميشه و هرگزي!
دو دست، مثل دو تا هلال بلا بلند و دو تا كمان كـَجا كمند
دوباره تكيه زدهست رقصكنان به آن كمر حريري و كاغذي
دو نسترن، دو غزال غنچه دهن، دو ياس و بنفشه بر كمر چمن
دو تا ستاره، دو تا گيومهي گوشواره، دو تا هلال پرانتزي
هلال دال دلت نشسته به لام لال لبم، من آن لب بيدلم
بيا بِدِل به لبم بلب به دلم بزن به لبم بزا به دلم بزي!
لبم گزيد و لميد بر لب لام و دوخته شد به كام كلام، كام،
نه لب نه لام، نه كام كال كلام، لكنت و لالماني و عاجزي!
حریر نازك و نرم دامن ابرها و سریر گرم ستارهها،
ستارههای سریر گرم تو نازكاي حریر نرم تو وَه! چه زي ـ
چه زي ـ ، چه زود شكست زي ـ ورِ آن بلور بلند لاغر مثل زر
زر سفيد تن تو دختر بيد دامن تو، فرشتهي فانتزي!
***
حریر غرق عبير پيرهنت كه ريخته روي چيني دامنت
و نقش يك پر كاغذيّ بنفش بر تن قوري گل قرمزي.
لینک کوتاه : |
