شعرهایی از مارینه پطروسیان
ترجمه امیک الکساندری
1 مرداد 00 | ادبیات جهان | امیک الکساندری شعرهایی از مارینه پطروسیان
ترجمه امیک الکساندری
مارینه پطروسیان از شعرا و مقاله نویسان معاصر ارمنستان است. برخی از آثار وی به چندین زبان خارجی ترجمه و مورد توجه محافل ادبی فرانسه، بلژیک و آرژانتین قرار گرفته اند. در اشعارش که به سبک آزاد نگاشته می شوند، از عناصر زبان محاوره ای نیز استفاده می گردد. به منظور انطباق با شیوه و سیاق نویسنده در ترجمه آنها نیز برخی عناصر زبان محاوره ای فارسی را به کار برد ه ایم ...

ادامه ...
داستانی از آغاسی آیوازیان
ترجمه ی امیک الکساندری
3 آذر 99 | ادبیات جهان | امیک الکساندری داستانی از آغاسی آیوازیان 
ترجمه ی امیک الکساندری
حوض آب مغازه ماهی فروشی همیشه لبالب پر از ماهی های زنده است که عمدتاً ماهی کپور دریاچه آکنا می باشند. ماهی ها معمولاً بر روی هم تلنبار شده اند- فشرده فشرده، سنگین سنگین، بی هوا و بی آب-. مشکل می شود فهمید نیازشان بیشتر به آب است یا هوا؟ چون همگی با کنار زدن یکدیگر، با برخاستن از سر و کول همدیگر ...

ادامه ...
شعری از بارویر سِواک
ترجمه امیک الکسانداری
3 اسفند 98 | ادبیات جهان | امیک الکساندری شعری از بارویر سِواک  
ترجمه امیک الکسانداری
بارویر سِواک متولد سال 1924 در استان آرارات ارمنستان می باشد. تحصیلات عالی خویش را در رشته ادبیات در دانشگاههای ایروان و مسکو کسب کرده و چند سالی هم در دانشگاه «ماکسیم گورکی» مسکو تدریس نموده است. شعر او سخنی تازه در ادبیات بعد از جنگ جهانی و دهه 1960 - سالهای شکوفایی هنر و ادبیات - بودند ...

ادامه ...
شعری از یِقیشه چارِنتس
ترجمه ی امیک الکساندری
27 دی 98 | ادبیات جهان | امیک الکساندری شعری از یِقیشه چارِنتس
ترجمه ی امیک الکساندری
یقیشه چارِنتس متولد سال 1887 در شهر کارس / قارص از برترین و پر نبوغ ترین شعرای ارمنستان می باشد. والدین او از شهر ماکو ایران بدانجا نقل مکان کرده بودند و شاعر همواره از ریشه های خویش یاد کرده و حتی در منظومه «چارنتس نامه» می نویسد: « من در شهر ماکو متولد شده ام ...

ادامه ...
داستانی از آقاسی آیوازیان
ترجمه ی امیک الکساندری
18 اردیبهشت 98 | ادبیات جهان | امیک الکساندری داستانی از آقاسی آیوازیان 
ترجمه ی امیک الکساندری
برایم پیغام آوردند که پارگِو یِسائیان درخواست کرده تا به ملاقاتش بروم. پارگِو دوست دوران دانشجویی ام بود و بیش از بیست سالی می شد که ندیده بودمش. حالا آفتابی شدندش مایه تعجب بود آن هم با این خواهش دستور مانند به ضم من. چی شده؟...چرا اللخصوص به یاد من افتاده؟...مگر نه اینکه طی این سالیان دور و دراز او به هیچ وجه اشاره ای دال بر صمیمیت مان نکرده بود؟ من هم از شما چه پنهان تقریبا فراموشش کرده بودم ...

ادامه ...