شعری از فرزاد آبادی

تاریخ ارسال : 18 شهریور 04
بخش : شعر امروز ایران
آنها به نوشابههای بزرگ میگفتند: خانواده
و خطوط رنگپریده بر سنگ: نام
آنها آمدهاند با جعبهی خرما در دست
نگران کام عابران
زنگ میزنم
کسانی که جواب میدهند حرفی برای گفتن ندارند
فکر میکنم به روزی
که خورشیدی نمانده است
برای خشککردن چشمها
رفته است
لینک کوتاه : |
