شعری از سامان اصفهانی


شعری از سامان اصفهانی نویسنده : سامان اصفهانی
تاریخ ارسال :‌ 7 مهر 00
بخش : شعر امروز ایران

 

در رثای "نرجس خانعلی‌زاده"، نخستین شهید کادر درمان ایران که در ۲۴ سالگی بر اثر کرونا درگذشت. 


از سپیدی لباس‌ها
جان در آستین داشتن
تا سپیدی ریه‌ها
برای بهشت بسنده بود،
تندیس عطرهای پرپر!

دستی بودی که باران را 
بر بسترهای کسل
                      نشا می‌کردی
زخم‌های بستر آرام می‌گرفت

چشمی بودی که از کرکره‌های پریده‌رنگ
روزنه‌ی بهار را
رمزگشایی می‌کردی

دهانی بودی 
_بی های و هوی_
پنجره از عطر نفس‌های تو صیقل می‌خورد
خورشیدزاد می‌شد

سپیدی تن‌پوشت؛
صلح درمان و درد بود

امواج آمدنت؛
نرمای بامدادی
هوا را بیدار می‌کرد

اما هوا... هوا... هوایی که زخم برداشت:

کسی که قلب چشم‌هایش سرخ می‌تپد
سینه‌سوخته‌ای‌ست
بی اعتنا به ارتکاب تب
در صف پیش حریف می‌طلبد
در حریق سرفه‌های سوخته
از سپیدی‌های تن‌پوشش
زبانه می‌کشد و
خاکستر را خسته می‌کند

نرگس!
غیاب تو دسیسه‌ی ویروس و بوسه است
اما کدام معشوق؟
ویروس بی قلب؟
ویروس بی رگ؟
یا ویروس بی مرز؟
نه!
«هرگزی»
که در نایژه‌های تو گزگز می‌کرد
مرگ بود!

مرگ نمی‌فهمد
بیست‌وچهار 
چه سال باشد و چه روز
کوتاه است؛
مصداقی که تا انتهای زمان درد می‌کند
اما تو یک شبانه‌روز را
با تقدیس نفس‌هایت
در ما نفیس کردی!


نرگس!
تو قرار بود تا عطر نامت بمانی!
قرار بود با رنگ‌های زرد و سپید
به آرایش شهر و شالی بنشینی
اما در بدرقه‌ی اکنون
سپیدی بیش‌تر از هر رنگی
 به کفن می‌آید و
زردی به چهره‌ی مادرت!

و ما
لابه‌لای روزهایی که از دریغ
به شماره افتاده
هر وقت که هوای تو می‌کنیم
عفونت ریه‌هامان 
خوب می‌شود.

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :