شعری از رباب محب

تاریخ ارسال : 2 مهر 89
بخش : شعر امروز ایران
شش پاره
1
نوشداروهایِ بعد از مرگِ سهراب
خورههای سررا وسواس میکنند
درسکوتهایِ پسِ سکوت
خم شده زنی
رویِ کولهبارِ چشمهایش
2
کبودِ آبیِ بنفش
نقشِ حبابهایِ غروب رویِ پوست
کتانِ پیراهنت،
خانهای بر آب
اندوهِ کنه را انبوه میکند
در پیله.
3
در سکوت پیلهها
حبابها سنگیناند.
به آیینِ باد و بوران
خم میشوی
بدنویسیها
مردمکهایت را تنگ میکنند
4
کَنهها
دردی دارند
انبوه
در پیلههایِ من.
کهنهها
در تارهایِ کتانِ تنم
تک یاختههایِ نخستیناند
بو میکشند
درزهایِ پیراهنم.
5
دو بالِ شکسته بر دوش میبرد
تو اسبت را بران
پیاده کردنِ سوارکار
کارِ من نیست
من در دستهایِ پیرِ شعرم
آینه را محدود کردهام.
در کمینِ خودم
با یادِ خالها و خلخالهایِ مادرم. فرشتهای
6
سه نقطه
جائی از تنم
منم
بکارتِ زخمیِ خیالِ تو
خیره بر نقطهنقطههایت
پشتِ بالبالِ مردمکهایت
: دهان خودش را خالی میکند:
نقطه بی نقطه! تنم و سه نقطه.
لینک کوتاه : |
