شعری از رباب محب


شعری از رباب محب نویسنده : رباب محب
تاریخ ارسال :‌ 28 اسفند 93
بخش : شعر امروز ایران

از جنمِ علف در پائیز

یا باد در بلندی­ های بادگیر

گلویی­ که از صدا می ­افتد

تلنگری که دیگر پیدا نیست

یا رگی­ که پژواک ترسِ ماست

در کوچه­ های تنهایی.

تنهایی، ثانیه­ های نابِ مردن­ است

در شعر مرده­ ای که اگر از خواب بر­خیزد

لایه­ های پنهان   خیابانی می­ شود از صدای

من وُ همسایه­ ام پُر.

این گردن باریک ­ولی از گورستان متن­ های خودش برمی­ گردد

و از تدبیر دیگر کاری ساخته نیست.

و عقل همان جماعت دورشده ­است که در بلندی­ های بادگیر

 پراکنده شد و ما هی از غیاب دریچه گفتیم

ما هی از غیاب نفس در نفس...

و نفس نرمه ­آهی بود

­که غنچه ­ی لبخند را به تأخیر می­ اندازد.

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :