شعری از ثنا نصاری


شعری از ثنا نصاری نویسنده : ثنا نصاری
تاریخ ارسال :‌ 13 آذر 94
بخش : شعر امروز ایران

"عصای سلیمان"                          

آنقدر این پا و آن پا کرد

تا با یک پا برگشت

فکر می کردم خیلی بزرگ شده ام

که عصای پای پدر باشم

وقتی پشت سرش گفتند:

زده به سرش

کاپیتان جان سیلور، موج زده به سرش

دیگر نه گنج برایش مهم است

نه جنگ

نه                   من                  بزرگ شده ام

و دزدان دریایی توی کارتون های کودکیم زندگی می کنند

من

توی ساحل اروند

موریانه بدنم را خورده است

پدرم سالهاست توی ایوان حضرت سلیمان

مرده است.

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :
 

ارسال شده توسط : حسین نصاری - آدرس اینترنتی : http://nassari

حسین نصاری

ارسال شده توسط : جمعه شاد - آدرس اینترنتی : http://

خانم نصاری مشتاق دیدار و دلتنگ شنیدن شعرها با صدای خودتان هستیم.