شعرهایی از فرامرز سه دهی
تاریخ ارسال : 27 آبان 96
بخش : شعر امروز ایران
اخوان میگفت:
سر بشکند، پا بشکند
دل نشکند
یکی از ما دو نفر
انار خواهد شد
بزودی از درخت میافتد
دست و پایش نه
دلش میشکند
دلی که شکست میشکنم از
از
از
از عدالت نام یک آرایشگاهست
پیادهرو نام دیگر پاییز
و برگهایی که میآیند
میروند
نارنجیپوشان چهار فصل
خش خش پاییز
قارقار غمگین کلاغها
از دلی که شکستی
الهه ی نازی دیگر
طوقی هفترنگ خوب من!
بغبغوی من آواز غمگینیست
با صدای "بنان":
اگر از من نگیری خبر
قار قار کلاغی میشوم
نشسته بر سیم برق
یا خرمالوی کال مانده بر درخت
چشم به راه دستی دیگر
سالی دیگر
و الههی نازی دیگر
۳)
بیچاره سنگ!
ندانست کودک را برنجاند
یا گل
۴)
بادکنکی هستم
در دهان یک کودک
باد میکند و
باد میکند
لینک کوتاه : |
چاپ صفحه