شعرهایی از فرامرز سه دهی | |
نویسنده : فرامرز سه دهی تاریخ ارسال : 24 فروردین 97 بخش : |
پیری
راه افتادهام
به دنبال پیری راه افتادهام
بلند برمیدارم
کوتاهتر قدمهایم را
بلندتر میشود
کوتاه
میایستم
میایستد
برمی گردم
راه میافتد به دنبال من
بلند برمیدارد
کوتاه
میایستم
دست چپام را به دست راست
میفشارد
نگاهش میکنم
لب همان لب است
میپرسم:
بوسههایم را گم کردهام
کردهام گم
کجا بود برایت انار دانه کردم؟
چه کردهای تو با من چه کردهای؟
من هم نمیمیرم
یکی مثل "شاپور بنیاد"
در بدیهایی که به من کردید زنده میمانم
چراغها را خاموش کنید
بگذارید شانههای شما بلرزد
اعتراف کنید
به یاد بیاورید
که میخندم
که زندهام
در بارانهایی که مرا میتابد
در آفتابهایی که میبارد
از شما گذشتهام
رسیدهام به تو
با توام!
در گرگومیشهایی که بیدار میشوی
در "قد، قامت الصلواتی" که میایستی
چشم در چشم خدایی که دیر است
روزی که جان فدا کنمت
هنوز و همیشه و هرگز
و تو باور می نمیکنی
که چه کردهای تو با من
از تو گذشتم
به شما رسیدهام
که سنگینی میکند
تابوت من بر شانههای شما
که شانههایتان را جا گذاشتهاید
در خانه
که با توام!
که سیاه پوشیدهای چادرت را
که در سایه برایت خواندم
زیر درخت کنار به گمانم:
"روزی که جان فدا کنمت باورت شود"
که