داستانی از حمید نیسی


داستانی از حمید نیسی نویسنده : حمید نیسی
تاریخ ارسال :‌ 4 مرداد 04
بخش : داستان

 

بند نافی میان موج های وحشی

 

اتاق تاریک و راز نگه دار است. از روشن کردن چراغ خودداری می کند و به تاریکی اجازه می دهد که به روی خودش و زن پرده بکشد. تنهایی و آوای موسیقی که همچنان به آرامی در گوش هایشان طنین می اندازد آن ها را به هم پیوند می دهد. لبه های زمخت شخصیت شأن را می تراشد و به زندگی روحی آن ها هیجان عمیق می دهد. مرد بلند می شود و چراغ روی بوم نقاشی را روشن می کند. زن هنوز روی تخت دراز کشیده و به حرکات مرد خیره شده. مرد به چشمان درشت و اندوهناک عکس زنش که بالای بوم چسبانده نگاه می کند . عکس چهره ی سی سالگی زن را نشان می دهد. چهره ای لاغر و رنگ پریده و پیشانی کوتاه و موهایی ژولیده. برمی گردد و به زن نگاه می کند، با گذشت بیست سال هنوز آثاری از یک زیبایی چشمگیر در چهره اش می بیند. دوست دارد رنگ قهوه ای چشمان زن را آبی دریا بکشد. دریا، دیگر برای او و زن اسم قشنگی نیست . لذتی که از صدای دریا و آبی دریا می بردن با رفتن امیرو از وجودشان پاک شد. کنار تخت می نشیند و به زن خیره می شود:

« دوست دارم نقاشیم رو توی پارک بکشم»

زن با حرکت چشم هایش حرف او را تأیید می کند. مرد وسایلش را جمع می کند و می رود جلوی آینه تا موهایش را شانه کند ، چهره ی لاغر با بینی کشیده و چشمان ریز خاکستری اش را نگاه می کند و با شانه ی کوچکی که در جیب پیراهنش دارد سبیل های تیز پر پشت و سیاه و سفیدش را شانه می کند. زن مانتوی شطرنجی جلو باز با سر آستین های سفید و بلند و نرم را می پوشد و مثل همیشه خوش بو و تمیز است مثل کسی که می تواند فکر و دلت را مشغول کند حتی اگر عاشقش نباشی. مرد کشته مرده ی بوی زن بوده و هست. هر دو روی نیمکت می نشینند و مرد به چهره ی قهوه ای روشن و خال گوشتی کنار چانه زن که شاید دل را بزند خیره می شود. همان چهره ای که رازگوی قصه کمال یافته پنجاه سال زندگیش است. زن همچون گهواره بچه ای مرده تکان تکان می خورد و نگاهش به پنج شش نیمکت آن طرف‌تر از خودشان که مردی شیبه دامادها لباس پوشیده روی نیمکت نشسته و اصلا تکان نمی خورد و بیشتر شبیه به مجسمه است تا آدمیزاد، ثابت مانده. مرد نمی تواند زن را که همچون کوه یخی نصفش دیده نمی شود، بشناسد و انتظار می کشد کلمه ای که مهم نیست چه باشد، از دهان زن بیرون بیاید تا خودش هم شروع به حرف زدن بکند. مقاومتی را درون خودش احساس می کند اما نمی تواند بفهمد که مقابل چه چیزی مقاومت می کند. با این که یکسال از زن کوچکتر است اما از این که زن با زندگیش کنار آمده خوشحال است. مرد بلند می شود و سه پایه و بوم نقاشی را آماده می کند و اول از موهای زن شروع می کند. زن آرنجش را روی زانوانش تکیه داده و صورتش را با کف دو دستش گرفته و به گونه های استخوانی مرد که حالتی خشن به قیافه اش داده نگاه می کند و زمانی که به چشمان مرد خیره می شود اثری از خشونت نمی بیند و چشمان مرد حالت آدمی را به یاد می آورد که پیوسته در انتظار لطف دیگران است تا به آن پاسخ دهد. موهای سمت چپ زن را به ردیفی از پیکرهای کوچک سیاه پوش که روی صندلی های تاشو نشسته اند و قلاب هایشان جسد امیرو را از آب صید کرده اند، وصل می کند و موهای سمت راست را به ردیفی از زن و مردهای سیاه پوش که تابوتی را به سوی گورستان روی دست های خود حمل می کنند، وصل می کند. مرد رنگ آبی آسمانی و سفید را به موج های دریا که خروشان به ساحل می خزند و در برخورد به صخره ها تا صورت زن پرتاب می شوند اضافه می کند و آب دریا عزاداران سیاه پوش را در بر می گیرد و موج ها در برگشت به دریا سیاهی را در خود غرق می کنند. مرد از بوم نقاشی فاصله می گیرد و با چشمان خاکستری اش به موج های نا آرام خیره می شود و بعد به چهره ی آرام زن نگاه می کند و در کنارش می نشیند و یاد اولین باری می افتد که زن را پشت در خانه شأن دیده بود و با دیدن خال گوشتی کنار چانه دختر تو ذوقش خورد اما چشم های دختر و موهای پیچکی اش معنای دیگری برای مرد پیدا کرد. مرد سر زن را روی سینه خود می گذارد و او را در بغل می گیرد و هر دو به موج های نامنظم دریا خیره می شوند و مرد می گوید:

« یه چیزی کم داره»

درد کشیدن مراسم عزا ذهنش را کند کرده به نحوی که دیگر نمی تواند به چیز دیگری فکر کند و زن دست مرد را محکم می فشارد و می گذارد روی شکم برآمده ی خودش تا مرد حرکت جنین را احساس کند. مرد همچون اسپند روی آتش از جا می پرد و با حرارت و سر و گردن و سینه راست همچون پرنده نری حرکاتی خودنمایانه انجام می دهد تا به جفتش شور زندگی را نمایش دهد و طرف تابلو می رود و از اعماق دریا و از میان موج های وحشی بند نافی را می کشد که به جنینی در پایین تابلو نقاشی وصل است.

 

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :