داستانی از نازي حبيبي
29 خرداد 94 | داستان | نازي حبيبي داستانی از نازي حبيبي
اگر ده‌بیست سال پیش بود، حتمن از آن پستچی‌هایی می‌شدم که بند بلند کیفشان را کج می‌اندازند روی دوششان و خانه‌به‌خانه دنبال آدرس می‌گردند. از آن خوش‌روها هم می‌شدم حتمن، و پاسخ هر خسته نباشیدی را لبخندی گرم می‌دادم. چه فرقی می‌کند مردم چه اسمی روی کارت بگذارند، پستچی یا هَکِر یا هر چیز دیگری؟ اصل داستان همان واسطه‌گری میان آدم‌هایی‌ست که برای هم نامه می‌نویسند، که حالا کسی مثل من پیدا می‌شود و کمی شیطنت هم چاشنیِ ماجرا می‌کند. ...

ادامه ...