شعری از مسعود هاشمی
16 مهر 98 | قوالب کلاسیک | مسعود هاشمی شعری از مسعود هاشمی
مات و سرگردان و حیرانیم، پرگاریم ما
آسمان ما را زمین انداخته، باریم ما
تنگ قلیان غرورم را شکسته دلبرم
تَنگ خُلقم از انیسم ؛ شاه قاجاریم ما ...

ادامه ...
شعری از مسعود هاشمی
28 تیر 96 | قوالب کلاسیک | مسعود هاشمی شعری از مسعود هاشمی
روزگاری بازوی من بود شال گردنت
دست و بال من شده حالا وبال گردنت
زودتر دلتنگ من شو، بی تو خیلی خسته ام
بس که دستم حلقه شد دور خیال گردنت ...

ادامه ...