شعری از مسعود هاشمی


شعری از مسعود هاشمی نویسنده : مسعود هاشمی
تاریخ ارسال :‌ 16 مهر 98
بخش : قوالب کلاسیک

«خواب مرگ»

مات و سرگردان و حیرانیم، پرگاریم ما
آسمان ما را زمین انداخته، باریم ما

تنگ قلیان غرورم را شکسته دلبرم
تَنگ خُلقم از انیسم ؛ شاه قاجاریم ما

در پی یک لقمه نان هر روز صد جا می رویم
رو سیاهیم آخر شب، سعدی افشاریم ما

جان ما را ذره ذره یار می آرد به لب
می دهیمش کام و می میریم، سیگاریم ما

نو به نو ماه جدیدی در شب ما می دمد
ما نمی مانیم در تکرار اخباریم ما

پیش پایت خواب رفتیم، ای دریغا، خواب مرگ
دست کم یک فاتحه بفرست بیداریم ما

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :