داستانی از محمود بدیه
22 تیر 99 | داستان | محمود بدیه داستانی از محمود بدیه
آن ور خيابان، صداي اذان از بلندگوي تكيه‌ي جلو پايگاه مقاومت به گوش مي‌رسيد.
اين طرف ، چند خانواده، ساكت و بي صدا ، روي سكوي سيماني لب آب ، كناروسائل و لباس شناگرها نشسته بودند . چند نفرهم،چند پله پائين تر... در تاريكي ديده نمي‌شدند
...

ادامه ...