شعری از علی رضا نوری
4 مرداد 98 | شعر امروز ایران | علی رضا نوری شعری از علی رضا نوری
همدان
همدان من
به شانه‌هات که تکیه می‌دهم
بوی سنگ و درخت می‌آید از شانه‌ات
از سنگ‌ها و درختانت بوی خون و عفت و شراب پخش می‌شود توی رَگان
به راه
به راه بوده‌ای که رنگ چشم ...

ادامه ...
شعری از علی رضا نوری
20 خرداد 96 | شعر امروز ایران | علی رضا نوری شعری از علی رضا نوری
سردم بود
گرگ‌ها بیرون پنجره زوزه می‌کشیدند
موش خانه را برداشته بود
از دوستان جانی خنجری به پهلو
چاقویی در چشمم بود
داشتم آخرین نفس‌های یک آدم مرده را می‌کشیدم
صدایی از آن‌طرف آرام صدایم کرد ...

ادامه ...