داستانی از لیدیا دیویس
ترجمه سعید جهان پولاد و فیروزه محمدزاده
9 دی 97 | ادبیات جهان | سعید جهان پولاد و فیروزه محمدزاده داستانی از لیدیا دیویس
ترجمه سعید جهان پولاد و فیروزه محمدزاده
صبح امروز روی تختم هزارپا کوچکی یافتم ، پنجره ای. در اتاقم نیست که بشود آن را به بیرون پرت کرد ، البته اگر ناگزیر نشوم هیچگاه جانور زنده ایی را نخواهم کشت ، و زیر پاهام لگد نخواهم کرد ، خودم را به زحمت انداختم که این جانورنحیف و سیاه و کم مو را بیرون ببرم ، از پله ها به قصد حیاط و باغچه پایین آمدم تا آن را آنجا رها کنم ، شبیه کرم کوچکی بود به اندازه کرم چند میلی متری ...

ادامه ...