داستانی از آنا کاوان
ترجمه ی جلیل جلالی
23 تیر 98 | ادبیات جهان | جلیل جلالی داستانی از آنا کاوان
ترجمه ی جلیل جلالی
بنا به دلایلی، در محل زندگی‌ام تاکسی کم پیدا می‌شود. در شبی بارانی مثل امشب آن هم دیر وقت، تعداد انگشت شماری که دوربرمان هستند بی‌شک مشغولند، تازه اگر راننده‌هایشان به گرمای خانه پناه نبرده باشند. بنابراین، نگران این بودم که نتوانم برای ام تاکسی گیر بیارم، زیرا که از عصر با یک بیمار قرار ملاقات گذاشته بود و قرار بود سر راه خود به او سر بزند. شارژ به نظر می‌رسید؛ زیرا در مورد مرسیدس بزرگ و شگفت‌انگیزی صحبت می‌کرد که قرار بود به محض اینکه ...

ادامه ...