چهار شعر از بشیر حسن الزریقی شاعر یمنی
ترجمه ی حمزه کوتی
تاریخ ارسال : 20 فروردین 97
بخش : ادبیات عرب
چهار شعر از بشیر حسن الزریقی شاعر یمنی
ترجمه: حمزه کوتی
بشیر حسن الزریقی شاعر و منتقد یمنی متولد ۱۹۷۲ است. دبیر ریاضیات است، و علاوه بر کار شعر در زمینهی فلسفه، هنر و ادبیات پژوهش و نقد مینویسد.
آنچه دقیقاً اتفاق افتاد
گاهی وقتها هنگامی که تنها میشوم؛ بادی نیرومند میوزد، و اندامی بزرگ نقش میزند، که از روحِ من زنی میآفریند. آیینهاش هیمهی معابد تندباد است، که در او ساکن شده و او نیز هم در من ساکن میشود. در گرمای فرات آن شنا میکنم. او پادزهر تنهایی من است. تنها بودن برای چه؟ واقعاً نمیدانم. اما جزئیات آن کوچک و رازهایش بسیار است؛ و همیشه رؤیایی بهتاراجرفته را جستوجو میکند، که به آخرین قرارش شتابان میرود.
ـــــ
این پرسشی بیش نیست
چنین است
آنچه بر آن شرط بستیم:
یکی پری
و دیگری پُشتهای هیزم
نقاشی کرد.
من اما زنی عروسکفروش
نقاشی کردم.
کدامیک از ما
به شاخهها دهانِ شبنم داد
چه کسی با فراخیِ حال
به ایوانِ قلب راه پیدا کرد
و چه کسی
مطیع خواهشهای آتش شد؟
ـــــ
سقوطِ ایکاروس
ایکاروس سقوط کرد
و من صدایِ بازدم موج را شنیدم
که بر سطح دریای اژه
خروشان شد.
آیا پرواز را دوباره
از سر بگیرد؟
گرمای خورشید
شمعها را میگدازد
و خلأ اینجا هنوز
سترون و خشمگین است
و بالهای گداختهی شمع
چون دو پر بزرگ بر سطح آب
بی حرکت آرام گرفتند.
همهچیز میگوید
که ماجراجوی جسور
در حال احتضار است.
شتاب کن ایکاروس
پرنده جان میدهد
و آماده میشود
که در گرداب کران دوردست
پرواز کند.
ـــــ
زنِ آب
دریا، سپیدهدم و رنگینکمان
میراث وعدهی غزل آب بر حلبی داغ میان دالانهای نبض ممنوع از پهناوری سخاوتمند میان سرانگشتان اشکهای شوق و میان شرشر خشکی سوزش مجبور به سیالیت جیکجیک علف تشنه.
دریا خفتن تشنگی که عرق نبوت محض میریزد.
سپیدهدم واژهای که آن را مست میکند گیسوان عشق مشرک به رستاخیر حفرهی اول نور.
رنگینکمان ژرفای دلایل درد روان با مُهرهی آزاد بر میز کشتگان خورشید در حضور انجمن اعدامکنندگان ابر، روایتکنندگان مهربانی.
آیینهایی هست که امواجی پوشیده دارند. گناه رقص آب ساکن در بیوحی که زن نام دارد.
لینک کوتاه : |
چاپ صفحه