نگاهی به شیوۀ نوشتاری اسماعیل زرعی
مهناز رضائی


نگاهی به شیوۀ نوشتاری اسماعیل زرعی
مهناز رضائی نویسنده : مهناز رضائی
تاریخ ارسال :‌ 14 اسفند 95
بخش : اندیشه و نقد


نگاهی به شیوۀ نوشتاری اسماعیل زرعی

اسماعیل زرعی نویسندۀ آثار داستانیِ:
راز معبد آفتاب
روزشمار اموات
نفرین شده
خواب‌های غمگین
سفر در غبار
شوهر ایرانی خانم لیزا
جنگ‌افزارهای معیوب
فصل‌ها نمی‌خواهند بروند
کمی از کابوس‌های من
رویای برزخی
و
...

نام آشنای همگان است. وی در زمینۀ شعر و فرهنگ عامه نیز قلم زده است.
کثرتِ آثار این نویسنده، فرصتی فراهم می‌آورد که به کُل آن‌چه ازقلم او تراویده، به مثابه داستانی دیگر نظر بیندازیم و به مؤلفه‌ها و ویژگی‌های مکرر در این آثار به عنوانِ موتیف‌هایی از جنس دیگر، توجه کنیم.
بی‌هیچ اصراری بر رویکرد روانشناختی، در این مجال، می‌توان حضور مؤلف را در پس این آثار درک کرد. زرعی همچون هر صاحب قلم دیگری، برخواسته از بن مایه‌های تاریخی و فرهنگی خویش است. زبان آثار وی نیز پالودۀ مسیری هستند که نویسنده پسِ پشت نهاده ... .
شیوۀ قلمِ وی، مخاطب را به جلوه‌های گوناگون حیاتِ آدمی توجه می‌دهد. مخاطب در کشف و شهودی سهیم می‌گردد که پیش‌تر دغدغۀ آن را نداشت.
این جلوه‌‌ها کم‌تر بیرونی و بیشتر ذهنی ـ روانی‌اند و همین نکته نوگرایی نویسنده را متذّکر می‌شود. ساخت مدرن داستان، از باز تکرارِ واقعیتِ بیرونی دور می‌شود. همچنان که در داستا‌ن‌های زرعی از ابتدا تاکنون، حرکتی از رئالیسم به سوی ادبیات نخبه‌گرا (ضد رئالیستی) را دیده‌ایم. چیزی که در گرایش وی به تصویرسازی وسواس‌گونه از تنهایی و رنج بشری منعکس است. شخصیت در داستان زرعی یک انسان معمولی است، انسانی که می‌تواند یک سرباز یا یک هنرمند باشد.
پس از خواندنِ آثار بیشتری از زرعی در می‌یابیم که «انسانیّت» در کلان داستانِ آثار او، موتیفی برجسته است.
نو اندیشیِ زرعی وی را از عرصۀ مدرن به تجاربِ پسامدرن هم می‌کشاند؛ نه آن‌طور که به گسیختگی و کلی‌بافی آن رو کند، بلکه شیوۀ سیال ذهن، گزینش زاویه دید اول شخص و ساختنِ کولاژی از یادها، خواب‌ها و آرزوها ... میل وی را به این عرصه نشان می‌دهد. این میل، نه نمایشی مُدگرایانه که برآمده از نوع نگاه مؤلف به چیستیِ پدیده‌هاست.
با کار بستِ آموزه‌های بارت، در می‌یابیم که در آثار زرعی، بیش از کارکردها؛ چه از نوع هسته و چه پارازیت، این نمایه‌ها (indices) هستند که اهمیت دارند.
علایم و نمایه‌ها به بهترین شکل در خدمتِ ساختار قرار می‌گیرند تا بازتابِ فضای داستان، روان شخصیت و تلاطم‌های روحی ـ ذهنی او باشند. به این ترتیب زرعی، مخاطب را از نقب‌های درون می‌گذراند. پس، از نظرِ او آن اتفاق مهم در درون است که رخ می‌دهد.

ردپای دانش کلاسیک نویسنده در ایجاد چفت و بستی محکم، در داستان‌های مدرن او نیز قابل مشاهده است.
این قلمِ پر تجربه، در گزینش و چینش مؤلفه‌های داستانی، مناسبات دقیقِ هم‌نشینی را برقرار می‌سازد، این خود یک متناقض‌ نماست که هوشیارانه و همراه با توفیق، در کنار ارجاعات گریز پا و پسامدرن در داستان او جای می‌گیرد و شیوۀ نوشتارِ برگرفته از دانایی خلاق و تجربه‌گر وی را خاص و متشخص می‌سازد.
آن چنان که رضا جاوید اشاره می‌کند، زبان شاعرانه راه بر تفسیرگری باز می‌گشاید و این ویژگی آثار داستانی زرعیِ نویسنده ـ شاعر است. زبان شاعرانه در کنارِ روایتی معلق بینِ خواب و بیداری، هُشیاری و ناخودآگاه، حیاتِ ذهنی و عینی، وجود و فقدان، خیال و امرِ واقع، ... داستان کوتاه «شاهکار» از مجموعه داستانِ «کمی از کابوس‌های من» را ساخته است. این ویژگی‌های جانشین شونده، به گونه‌ای در تقاطع و جابجایی مدام در داستان حضور می‌یابند یا حضور نمی‌یابند، که گویی، هر یک تصویر دیگری در آینه و یا چهرۀ دیگر آن هستند. هر یک در عین حال حقیقت و مجازند.
انسان در این داستان، ماهیتی سوبژکتیو ـ اُبژکتیو دارد. «شاهکار» الگویی از یکی شدنِ ظرف و محتوا (content & context) چه در ساخت و چه در زبان داستان است.
نشانه‌گان در گفتمانِ این متن، چنان پیراسته در زبان اثر جاری شده‌اندکه ناگزیر از اعتراف به تولد داستانی در زبانِ آن هستیم.
حشمت، نقاشی است که از جایگاه بر شناختۀ سزاواری‌های خود دور مانده و در انزوای حقیری دست و پا می‌زند که با سوختن و دود شدن تفاوتی نمی‌کند؛ چه این بر سوختن را در خیال دیده باشد و چه در جهانِ واقع. شخصیت در این داستان بر علیه خود و در انکار خود برخواسته.
مخاطب این اثر، دچارِ تجربه‌ای روانی شده است و در عمق یک حس مُقام کرده که ناچار از اندیشه به آن است.
زرعی در قلمرو ادبیات، قلم می‌زند؛ زیرا که داستان او اندیشه‌برانگیز است نه سرگرم کننده. شیوۀ روایی وی، کارکردهای ویژه را بسترِ رخ دادن کنشی روانی ـ زبانی قرار داده که پرداختی صیغلی فراهم آوَرد تا به گفتۀ کافکا، روایت، مُشتی بر سر خواننده بکوبد.
چنین انست که یک نوشتار، ارزش ادبی می‌یابد و از پسِ تجربۀ خوانش آن، عمق جان، موج می‌انگیزد و اندیشه و احساسات بسیاری را از بستر جدا کرده و به سطح می‌آورد.
و باز به نقل از کافکا، اثری برآمده از دل، آهی برمی‌آورد ... .

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :