نگاهی به رویکرد غنایی در شعر زنان دهه ی شصت و هفتاد
مهرنوش قربانعلی


نگاهی به رویکرد غنایی در شعر زنان دهه ی شصت و هفتاد  
مهرنوش قربانعلی نویسنده : مهرنوش قربانعلی
تاریخ ارسال :‌ 4 اردیبهشت 04
بخش : اندیشه و نقد

 

 

 

 

 

 

* متن سخنرانی مهرنوش قربانعلی در دانشکده علوم اجتماعی، دانشگاه تهران همایش تحول گفتمان عشق در جهان مدرن،( دارای دپارتمان های ، جامعه شناسی ، فلسفه ، روانکاوی ، و شعر) 

 

تحول گفتمان عشق در جهان مدرن

نگاهی به رویکرد غنایی در شعر زنان دهه ی شصت و هفتاد

- مهرنوش قربانعلی :

ذهنيت و تجربه‌ي انسان‌ها با هم متفاوت است. موقعيت‌ها و دوره‌هاي زندگي نيز يكسان نبوده و با هم فرق دارد، گرايش فرهنگ عاشقانه‌ي بشري نيز گوناگون است، هر رابطه‌ي عاشقانه معادله‌ي تازه‌اي است و سيرت متفاوتي دارد، بنابراين من سخن‌گوي شعر غنايي در جهان مدرن من اي است كه به سلطه‌ي انسان بر طبيعت، سلطه‌ي انسان بر انسان و از خودبيگانگي اعتراض دارد و بنابرآراي «آدورنو» هر شعر غنايي ثبت ناگزير رابطه‌ي تاریخي ميان ذهن و عينيت و فرد و اجتماع است و شرط پرباري هر چه بيشتر آن اين است كه متن شعر كمتر به مضمون رابطه‌ي ميان من و اجتماع بپردازد و بگذارد اين رابطه به خودي خود و به شكلي خودانگيخته در متن تبلور پيدا كند، آنچه براي شعر غنايي اين امكان را فراهم مي‌آورد كه به عنوان يك ژانر ادبي تجلي پيدا كند، علاوه بر تأثيرگذاري آن، زبان است، برتري شكل زباني غنا به پارادوكس خاص متن و تبديل ذهنيت به عينيت پيوند خورده است، زبان هم مانند غنا دوگانه است، طرح كلي آن به گونه‌اي است كه انگار نه تنها تمامي زبان در كالبد حركت‌هاي ذهني جاي گرفته است كه زبان موجب حركت‌هاي ذهني است، اما زبان در همان حال واسطه‌ي مفهوم‌هاست و رابطه‌اي ناگزير با امرکلي و اجتماع را موجب مي‌شود.

در بازه‌ي زمانی دهه‌هاي 60 و 70 شعر زنان چه از نظر گستره‌هاي فكري و چه از نظر تنوع شيوه‌هاي اجرايي داراي مولفه‌هاي متغيري مي‌شود، فراروي از دوقطبي‌هاي شعر سنتي (عشق مجازي –عشق حقيقي) باعث مي شود كه شعر عاشقانه‌ي معاصر تجزيه و تفكيك وجود انسان را فرو گذارد و وحديت تجزيه ناپذير او را بازتاب دهد، شعر امروز از گرايش‌هاي شعر معاصر رمانتيك، اروتيسم و مديحه‌هاي عاشقانه نيز عبور مي‌كند.

شعر زنان در هر بررسي با «فروغ فرخزاد» آغاز مي‌شود، حركت شعري او را بايد همچون يك امكان تازه‌ي خلاق و مدرن در نظر گرفت، شعر او با گذر از قدرت زبان رسمي دوره‌ي‌ خود و اعتراض به اين قدرت نهفته كه سعي دارد حقايق را نيز از منظر خود گزينش و تعميم دهد، شعري فارغ از آرايه‌ها و تزئينات است كه سادگي غير منتظره‌ي آن به ذوق رايج زمانه پشت مي كند تا خود را همچون معياري تازه در معرض قضاوت اكنون و آينده قرار دهد، اين سادگي تركيي از غريزه و شهود است، شعر «فروغ» شعري است كه به موازات روزگار مدرن پديد مي‌آيد و ادبيات مؤنث را رقم مي‌زند.

در بازخواني مؤلفه‌هاي مدرن در شعر زنان ضروري است كه به هر دو وجه تحولات مضموني و زباني به صورت همزمان پرداخته شود و ديگر اين كه در طي دو دوره‌ي 60، 70 در فاصله‌اي كوتاه و يا به تعبيري در يك همزماني نظاره‌‌گر دو رويكرد مدرن و پسامدرن در شهر زنان هستيم، هستي شعر دهه‌ي 60 اما بيش از آن كه سويه‌هاي فرامدرن داشته باشد، مدرن مي‌نمايد، در شعر اين دوره است كه راوي شعر عاشقانه جز روايت نادلخواهي‌هايي كه در زيست او جاري است و حيات او را در خود مي‌گيرد تا به اصلي اجتناب ناپذير تبديل شود، در جايگاهي كنش مند قرار مي‌گيرد و در جستجوي پاسخ چرايي‌هايي كه ذهن او را احاطه كرده است، قرار مي‌‌گيرد و مقابل آن مي‌ايستد:

به چيزي اضافه‌ام نكن / حتي به دور كند ميكروفني در گلوي اين چكاوك / كه خورشيد بدون هيچ مبالغه‌اي / پاي بيانش را امضا مي‌كند / براي حروفچيني دوباره / فقط بگذار / در فضاي درك جمعي اين قوم / ساده‌تر بميرم / مثل همين نهال / كه خاك دلش ز ير سايه‌ي صفر / شبيه چهاردنگ چخماق / مي‌خندد و پيرتر مي‌شود / از بخشش و گناه چيزي نمي‌دانم / فقط بغلتانم ميان رنگي از تقدس و تقدير / گريزان است / به عكس اين دو خط ايستا / اين مفرد تحميل شده به سيبي / كه هر گاه سقوط مي‌كند / پشت هر پديده / شرم آورترين فضيليت را / به خود نسبت مي‌دهد.

نسرين جافري

كتاب:  به سوی هرگز، به سمت هیچ (ص:23،22)

 

احاطه بر آن چه در زيست پيراموني شاعر جريان دارد و بازتاب بيروني و تحليل دروني آن و بازخواني جزئي‌ترين اجزايش در شعر «فرشته ساري» او را به عنوان شاعري داراي سيستم فكري خود ويژه و به تبع آن شعري متمايز مطرح مي‌كند، جايگاه روايت در شعر «فرشته ساري» و برگزيدن راوي دانای كل اغلب نامحدود به فضاي شعري او گستردگي قابل ملاحظه‌اي مي‌بخشد و شعر عاشقانه‌ي او را از جانب داري‌هاي عاطفي و محورهاي اتكايي حسرت و تأثرآفرين دور مي‌كند و تحليلي برانگيزاننده را پديد مي‌آورد:

آن روزها / خانه‌ها بر پاي بود / به سادگی حوله بر ديوار اتاق / و هيچ كس اين را نمي‌دانست / آن روزها / آينده ايراني آفتابي بود / كه در آن / با كاج پيرو پرنده فال مي‌گرفتيم / پارچه‌هاي ندوخته / و روزهاي نيامده را برش مي‌زديم / و مهر / جان پناه هميشه بود / اينك / در خانه‌هاي از پا افتاده و خالي / كتان‌هاي در صندوق / در خيال كسي پرده نمي‌شوند / و اشياء مغموم / در خلوت خانه‌ها رازي ندارند

فرشته ساري

 كتاب: قاب‌هاي بي تمثال

نمودهايي از عرفان شرقي كه در سطرآفريني‌هاي بلند و متفاوت «نازنين نظام شهيدي» جان گرفته‌اند و نگاه او كه ناپايداري و سستي روابط عاشقانه زيست امروزي را نشان گرفته‌اند، شمايلي از انزواي انسان را به نمايش مي‌گذارد:

من بايد اداي خود را در آورم: / مرد كوچكي با قلاب و نخ و قرقره‌اش / با زاويه‌اي ثابت  درسكون محض / و درياي يخ بسته، نهنگ عظيمي ست كه به قلاب افتاده است / اين زيباترين تصوير تو خواهد بود / در لحظه اي كه شهاب‌ها مي‌آيند / تا آخرين عكس ها را / از زمين مرده بگيرند.

                                           نازنین نظام شهیدی

كتاب: اما من معاصر بادها هستم

 

در آميختگي حزن برخاسته از اداركي فردي در مواجه با يافته‌هايي كه بنيان‌هاي جمعي و ريشه‌‌هاي تاريخي دارند، عاشقانه‌هاي «خاطره حجاري» را با پيرنگي از تمسخري عميق و نگره‌اي اجتماعي قرين مي‌سازد:

ليك ما زن بوديم / و زنان آن مردان بوديم / پس با اميد به بازگشتشان / تنها دست و متكي به انديشه‌ي خودي / خوك‌ها را از كشتزارها رانديم / قبل از كار خانه به كارخانه‌ها رفتيم / شب‌ها كتاب عشق و آزادي خوانديم / اما هيچ كس باور نكرد / كه از ميان جنازه‌هاي شبانه / چيزي مثل جسد را / از يخ خون اجساد ديگر شكسته است / هيچ كس نخواست باور كند / و نكرد / من كه گفتم هميشه مثل يك تعويذ با تو خواهم بود / چرا بايد باور مي‌كردم / اما تو / تو كه گفتي نمي‌گذاري اشكم به چهره‌ام برسد / گيسويم خزه بسته / كجايي ؟

                                                خاطره حجازی

كتاب: اندوه زن بودن

شعرهاي اين دهه ديگر متكي بر صفات عاشقانه‌ي ميراث شعر سنتي كه متكي بر ايثار جان، تسليم و رضايت محض، ابراز ناله و ناتواني، ملامت كشي نيست، عاشق با خرد انتقادي خويش، معشوق، وضعيت خود در موقعيت مفروض عشق، واتاب‌هاي كنش عاطفي خود، تساوي حقوق انساني و اجتماعي خويش را محك مي زند و به چالش فرا مي‌خواند و ديگر با كنش‌هاي حسي كه بر مبناي استحاله‌ي يكي در ديگري شكل مي‌گيرد، روبرو نيستيم. تحولات و تغييرات عمده زباني، فرم آفريني‌هاي متفاوت و پيشبرد توأمان هر دو امكان ياد شده ،شعر عاشقانه‌ي زنان در دهه ي هفتاد را به پختگي بيشتري مي‌رساند كه شايد محصول زيست واقعي نسلي باشد كه به حكم تحول شرايط اجتماعي –فرهنگي با نوع پيچيده‌تري از مناسبات زيستي درگیر مي‌شود. به تحليل ناكامي‌هاي نسل پيش از خود مي‌پردازد و بيان عاشقانه‌اي را بر مي‌گزيند كه ضمن جسورانه بودن تلخ و موضع گیرانه نيز هست. عاشقانه‌هاي دهه ي ياد شده از مؤلفه‌هاي شعر مدرن به سوي امكانات و مؤلفه‌هاي شعر پست مدرن رو مي‌آورد.

گاه با عاشقانه‌هايي در شعر اين دوره روبرو مي‌شويم كه مضموني تراژيك دارند، براي بازتاب آن از تداخل ژانر شعر –هنرهاي دراماتيك بهره گرفته شده است. با همه‌ي امكاناتي كه در اجراي يك تئاتر امكان پذير است، تغيير آرايش صحنه و تعدد راوي و بازتاب كلام آنان حتي گاه، نمايش‌‌هاي اسطوره اي مانند «مده آ» را به ذهن متبادر مي‌كنند، و داراي ظرفيت‌هاي مولفه هاي رخدادهاي جنايي –پليسي هستند.

نگاتيو: شبي که قتل من شكل گرفت تصادفي بيش نيست شبي كه قتل/ من شكل گرفت كفتي روي پلك‌هام كشيده‌اند: شبي كه قتل من شكل گرفت / تصادفي بيش نيست / شبي كه قتل من شكل گرفت / (سايه‌ام را با تير مي‌زنند اما / زني كه به لعنت خدا هم نمي ميرد:/ پوست كفتار پوشيده‌ام / زني در برگ‌هاي چاي آينده‌ام را مي‌ديد / من كه از آينده‌ام مي‌ترسيدم / به آن زن شليك كردم / سايه‌اش را با تیر زدم / (و من مثل دلقكي اداي او را براي شما در مي‌آورم خواهش مي‌كنم كمي بخنديد تا دلم خنك شود) / براي خداحافظي دير شده است / كاردهاي تيز من روي بشقاب توجا مانده است / شام شما را روي ديس چيده‌ام / آس پيك / اين برگ آخر اين فال است.

رُز اجمالي

کتاب:براي ادامه‌ي اين ماجراي پليسي قهوه‌اي دم كرده‌ام.

(ص : 24 –23)

در عاشقانه هاي ديگري با جريان سيال ذهن، تداعي آزاد معاني روبرو مي‌شويم كه شعر را داراي مراكز معنايي متعدد مي‌سازد و براي راوی شعر اين امكان را فراهم مي‌آورد، كه در مروري بر رخدادهايي كه گذشته است و يا جريان دارد، نه به مرور معشوق كه به بازخواني زیست خويش بپردازد:

يعني آسمان همين قدر بود؟ / يعني چشمان اين ماهي سوخته هنوز جانب درياست؟ / از خيابان كه مي گذرم انگار / پيراهني به تن قاصدكان در به در كرده‌اند / گمان مي كني آيا / با اين خورشيد له شدي لای كركره / باز هم مي‌شود درد دل كرد؟ / دیدی صداي مهربان سلام / هيچ زنگ اين در را صدا نكرد / صداي پاي شب در تمام كفش‌ها بود / و آسمان من اما در اين چمدان نه ؟ / ماه مثل هسته‌ي زنگوله‌اي به پوست شب مي‌خورد / زنگ / زنگ / از همان سطر اول انگار صداي زنگ مي‌آمد.

                                      گراناز موسوی

کتاب: پا برهنه تا صبح،( ص: 20)

 

در شعر عاشقانه‌ي اين دوره است كه با استفاده از تداخل ژانر شعر فيلمنامه، قطعيت موجود در رخدادها و به تبع آن روابط عاشقانه به چالش كشيده شود و با گسست روايت و فاصله‌گذاري در رويكردي روانشناختي مخاطب اين امكان را پيدا مي‌كند تا هر دو سوي رابطه‌اي عاشقانه را همزمان ببيند، شعر امكان اشراف بر همه ي آنچه رخ داده است را براي مخاطب فراهم مي آورد. اما هيچ قضاوتي را بازتاب نمي دهد و تأويل گره‌هاي رخدادها را به خواننده وا مي‌گذارد.

فصل (3): كما

مرا به كمايي طولاني گرفته تخت / تصادفي معلول بوده و / مرگي ناقص الخلقه را به عيادتم آورد / شبيه كسي كه به تخت تن داده است / به تفريح مي‌رود فكرم / اشتهايش به سرم‌ها بيشتر از مرگ است / حقي از انتخاب برايم منظور شده است؟ / برش: / ديگر مي‌توانيد دهان قيچي را ببنديد / اصرار زيگزاگ ها به اندازه بود / بريده شديم از هم ... / فصل (4) آلزايمر / ... و اجباري جا مي‌گذارد هر بار بخشي از خاطره‌اي را / كه بزرگ كرده بود / به آلزايمري سخت زده دست

                                        مهرنوش قربانعلي

کتاب:تبصره،( ص : 8-7)

 

در اين شعر همچنين با امكان تلفيق شعر و ضد شعر نيز روبرو مي شويم.

شعر عاشقانه‌ي اين دوره گاه به بازنمايي نيمه‌اي از تاريخ كه هيچ گاه حتي در بين نقال‌ها و روايان شفاهي نيز بازتاب نيافته است مي‌پردازد و از منظري مونث به بازخواني تاريخ روي مي‌آورد، و در چرخش‌هاي داراي مراكز معنايي متعدد و امكانات زباني متفاوت هر بار راوي ديگري را در شعر خويش فرا مي‌خواند تا چالش آفرين و راهگشا روبروي آنچه رفته است بايستد، و آن را به مبارزه فراخواند؟ و داعيه دار تغيير آن باشد.

...

روي اين بالش / مادران تاريخ‌اند / ترنج‌هاي بلور / رو به منبت‌هاي پنج دري شاه و بي بي خشت لوزي‌هاي پا خورند و بي بي خشت / حلاج لا علاج اين دار ند / بربته جقه‌هاي فرش و بي بي خشت رودابه خشت / سودابه خشت / رودي كه رفت و از سرما هم گذشت من بودم / اين جا دوباره همان بازار مس فروشان است / وقتي كه ماه طلاكوب مي‌شود / ديگر نمي‌شود از زيرگذر گذشت / از اين درخت ساج / برگي به جلد پنجم تاريخ مي‌رود كه عاشق سمك عيار بود/ از مشبك غمگيني نگاه مي‌كردم / تورچُرك تو را پس مي‌زنم / پست در زير پله مي‌رفتي / پير، بيرون قلعه‌ مي‌رفتي / چه شدي «گردآفريد»؟ /

                               پگاه احمدی

کتاب:اين روزهايم گلوست،(ص 17-16)

 

بازي‌هاي زباني كه به تغيير ساخت‌هاي نحوي متعارف و تغيير قراردادهاي ثابت واژگاني مي‌انجامد، نيز در شعر اين دوره عاشقانه‌هايي را مي‌آفريند كه داراي منظرهاي متفاوتي هستند و با پرهيزاز ساختار تك محوري چالش هايي در خور تأمل را رقم مي‌زنند.

انگشت سبابه ام ته آن فنجان را كه مي‌فشرد / ترنج چل تكه‌ي عشق را مي‌بافت / گم / گم آنكه بدانم چشم‌هاي تو زيباست عاشق تو و / چشم‌هاي تو تافنجان دنيا را پر كند / گم / طواف تهمينه چسبيده به فنجان تن و / قرمز پوش دور ميدان فردوسي / گم

شیوا ارسطویی

گم ، (ص : 84 –85)

 

يك خط مي‌افتد / و جريان‌ها پله پله ترا از همان مي‌برند بالا تا رها كنند؟ / فرو رفتن احتياج به فكر ندارد / سايه بر سايه‌ات مي‌اندازد و تو حساب شده كه نيست از دور نوازشش كني / بر مسير زوزه مي‌كشي / چيزي سينه‌ات را مي‌پاشد / جريانت جور ديگري مي‌شود / در جلسه‌ي احضار روح شركتت مي دهند / و تعداد دانه‌هاي نمك را از تو مي‌پرسند /

 

                                       رویا تفتی

رگ‌هايم از روي بلوزم مي گذرند.(ص: 99)

 

رفتار متفاوت با اسطوره و ايجاد تقابل ميان آن با اينك موجود جهت نمایش تزلزل و ناپايداري زيست كنوني و به تبع آن جان مايه‌هاي شعر عاشقانه، رجوع به متون مقدس جهت بازنمايي ناسازه واري دنياي عاطفي امروز و احضار موقعيت‌هايي كه از آن مي‌توان به امكانات ضد شعري تعبير كرد جهت سخره‌ي اينك موجود و بازخواني مسخ رواني از ديگر امكاناتي است كه در عاشقانه هاي اين دوره قابل رويت است و گاه اقليمي نويسي كه از امكانات بومي نيز بهره مي‌گيرد.

 اعتراف مي‌كنم كه هيچ قطاري / مرا به در نبرده بود از راه / اقرار مي‌كنم / كه اعتراف هاي مرا نديده بگيريد / تا چند لحظه بعد / جو جو / پرنده پر / من پر / دارم افسوس مي‌خورم. چرا؟

چرا كمي از بوي لباس‌هاي قشنگ ات / ندزديده‌ام براي تعميم چشم‌هاي مسافران ايران اير / روزهاي آتشي‌ات را / براي‌ام تكان بده بلقیس / كسي از اين همه بالا / سمت نگاه تو را نمي‌فهمد

رویا زرین

من از كنار برج بابل آمده‌ام ،(ص : 108 )

برج مراقبت سلام / موقعيت خودم را اعلام مي كنم / كمي خسته / مقدار متناسبي / زخمي شدم / در چند مايلي اين جو خطرناك / بدون كلاه خود و زره / توي خاكريزهاي كلمه / غلت مي‌زنم و جواز شاعرانه‌ام را / محكم به خودم فشار مي دهم / جنگ سرد است اين جا! / حشره‌هاي زيادي در حال نيش زدن‌اند.

بهاره رضایی

نشريفات ،(ص : 13 –12)

 

من شبيه شكستنم بي صدا عاشق مي‌شوم / و بعد / تنها تو مي‌داني كه ماهي‌ها / درياي مرا به خود به جنوب ديگري برده‌اند.

                                                                                     روجا چمنکار

                                                                                     با خودم حرف مي‌زنم ،(ص : 14)

 

متغيرهاي عاشقانه‌ي شعر زنان در دهه‌ي هفتاد، داراي ظرفيت‌هاي گسترده وفراگيري است كه پراخت به آن نمودهاي بيشتري را فراهم مي‌آورد.

 

 

 

منابع:

 

 سيماي زن در فرهنگ ايراني          جلال ستاري               نشرمركز، چاپ اول 1373

- درآمدي برجامعه شناسي ادبيات         محمد جعفر پوينده         نقش جهان،1377

 

- شعرزن از آغاز تا امروز                 پگاه احمدي                  نشرچشمه،1383

- هفتاد سال شعر عاشقانه                   محمد مختاري                تيراژه،1378

- عاشقانه ترين ها                              علي  باباچاهي            نشرثالث،1384

- بحران رهبري نقد ادبي و رساله حافظ    رضا براهني              ويستار،1375

- شعرامروز،زن امروز                      علي باباچاهي             ويستار،1386

 

مجموعه هاي شعر:

 

- به سوي هرگز، به سمت هيچ           نسرين جافري             نشردارينوش، چاپ اول 1382

- قاب هاي بي تمثال                        فرشته ساري            نشرچشمه،1368

- اما من معاصر بادها هستم             نازنين نظام شهيدي        نشرنيكا، 1377

- اندوه زن بودن                           خاطره حجازي             ناشر مولف،1366

- براي ادامه اين ماجراي پليسي قهوه اي دم كرده ام             رزا جمالي     آرويج،1386

- پا برهنه تا صبح                          گراناز موسوي           سالي، 1379

- تبصره                                    مهرنوش قربانعلي          آرويج، 1383

- اين روزهايم گلوست                   پگاه احمدي                 ثالث،1383

- گم                                         شيوا ارسطويي             روشنگران،1365

- رگ هايم از روي بلوزم مي گذرند       رويا تفتي           ويستار،1382

- من از كنار برج با بل آمده ام             رويا زرين            نيلوفر،1384

- تشريفات                                   بهاره رضايي           چشمه،1389

- با خودم حرف مي زنم                   روجا چمنكار            ثالث، 1387 

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :