نگاهي به مجموعهي شعر «تهران براي شعر شدن شهر كوچكيست»داوود ملک زاده / فرهاد کریمی

تاریخ ارسال : 13 مهر 89
بخش : اندیشه و نقد
آستارا، خيابان حافظ، برسد به دست داوود
نگاهي به مجموعهي شعر «تهران براي شعر شدن شهر كوچكيست»
داوود ملکزاده را پيشتر با فعاليتهای خوبش در مجلهي «بلم»(1) میشناسيم. مجلهای که با امکانات اندک اما پربار و پيشرو به دست خوانندگانش میرسيد. از این شاعر مجموعهی «تهران برای شعر شدن شهر کوچکیست» به تازگی و توسط نشر فرهنگ ايليا منتشر شده است.
حلقهی ادبی «فرانو» که آقای اکبر اکسير و دوستانش راه انداختهاند از جمله حرکتهايي است پيرو سلسله جريانات بعد از نيما در حوزهی شعر ـ نويسندهی اين متن قصد تاييد و يا رد اين جريان را ندارد ـ در شمال کشور و آثاری نيز با اين رويکرد ارايه شده است.
من اين مجموعهی داوود ملکزاده را «فرانويي» میدانم و در همين راستا ديدگاههايم را دربارهی آن ارايه میدهم.
با آوردن اين مجموعه در رديف آثار «فرانويي» جا دارد که عمدهترين ويژگیهای يک اثر فرانويي را مرور کنيم: استفاده از کلمات ساده ، موضوعات ملموس، طنز به جا، اصطلاحات عاميانه، عينی بودن و ... که شباهتهای زيادی به مکتب «فوتوريسم» دارد.
در مجموعهی «تهران برای شعر شدن شهر کوچکیست» از تمامی پارامترها و فاکتورهای يک اثر «فرانويي» که به آن اشاره شد، به صورت مطلوب و هنرمندانهای بهره گرفته شده است. بسياری از شعرهای اين مجموعه را میتوان مثل يک عکس (تصوير) عينی ديد و البته برداشت آزاد از نوع دوم داشت، مخصوصا پايانبندیهای شعرها که فوقالعاده ضربهای و در عين حال با تصاوير قابل مونتاژ همراهاند.
«مسافر/ بليت را که خورد/ راننده بالا آورد، قاط زد: / آااااااای آبجی بليـ....... ت!! / و اعتراضي کرد به بلندیي ايستگاه/ دستاش که به يارو نرسيد/ يقهی فرمان را چسپيد/ گاز گرفت/ گلوی ايستگاه را/ يکی/ يکی/ همه خفه شدند» (شعر قاط، صفحهی 53)
شعرهای داوود ملکزاده از جمله شعرهايي است که در آن برای ذهنی ساختن فکر و انديشه از عينيت کمک گرفته شده است و شاعر زياد درگير فضاسازیهای غير معمول (غير منطقی) نشده است:
«صف بلند آج و آجيل/ نوروز را به ياد من میآورد / که اين سالها / عموی خوبی نبوده است./ بانک با اين همه دريافت / آدم فهميدهای نيست / من تنها مهاجم باجهی پرداخت / فيش عيدی را با اقساط/ تاخت میزنم/ . نوروز/ نه ديد / نه بازديد / و هيچ وقت نمیبيند./ ما را در شعبهی سهی زمين / دور میزنند.» (شعر جهان سوم، صفحهی 72)
داوود با زبانی آرام ـ و البته نيشدار ـ و با دَمدستیترين واژهها، سوژهها را در قالب فکری نو و تازهای میريزد و با چاشنی طنز تحويل خواننده میدهد. طنزی که ظاهراً به عنوان يکی از عناصر محوری فرانو از آن نام میبرند.
طنزهای داوود ملکزاده برای خنداندن و خنديدن نيست، اغلب طنزهای اين مجموعه به عنوان تلنگٌری برای خوانندهای است که ممکن است روزها، ماهها و... چشمانش را به روی واقعيت بسته و هنوز باز نکرده است. به اين شعرها توجه کنيد: «دختران هر روز/ آواز دهلاند/ از دور که میآيند/ ترکان ختا را میبينی/ نزديک که میشوند/ خطای چشمات را/ دختران هر روز/ ـ مثل دوست شاعرم ـ/ از دور خوشتيپاند/ اگر جلو نيايند/ بختشان باز میشود/ و اگر بيايند/ مشتشان/ پسران هر روز/ سرکار نمیروند.» (شعر سرکاری، صفحهی 38)
«تخت بيمارستان رفته مرخصی / مگر چه خبر است؟! / مردم برای فردا/ از امروز فاکتور میگيرند/ بیچاره جمعه / دلاش برای شنبه میسوزد/ هيچ کس به خاطرش/ ساعتها را/ جلو نمیکشد.» (شعر پنجشنبهها تعطيل است، صفحهي 60)
از عمدهترين ويژگیهای مجموعهی «تهران برای شعر شدن شهر کوچکیست» تعهد نسبت به احساسات انسانی و همدردی با آنها در مواجهه با دغدغههای اجتماعی و ... است که در طی آن شاعر با ايجاد رابطهی منطقی ميان واژه و مفهوم تصويرهايي غافلگيرکننده میآفريند. مهارت داوود ملکزاده در اين مجموعه، توجه بيشتر به فرمهای درونی است که البته از فرمهای بيرونی نيز غافل نمانده است، به طوریکه هر يک از تصويرها و واژهها نقش، جا و معنای خاص خود را دارند و همين امر سبب پيوستگی منطقی اجزای شعرها با هم شده است:
«بر در نوشتهاند/ لطفاً نظافت را رعايت فرماييد / دست به چانهام فشار میآورد و/ چانهام به سرم/ فکر میکنم/ هی فکر میکنم و زور میزنم/ حالا کمی سبک شدهام/ خودکارم را به طرف در میآورم / "لطفن رسمالخط را رعايت کنيد!" / اين ويراستارها خفهام کردهاند/ در را باز کنيد/ هوا هميشه با "الف" تنفس میشود!» (شعر رعايت، صفحهی 50)
شعرهای اين مجموعه با حفظ زبان و روال تقريباً يکدست دارای پيوستگی خطوط ذهنیـ زبانی است. پيوستگیای که هيچگاه به تکرار دچار نشده است. شاعر مجموعهی «تهران برای شعر شدن شهر کوچکیست» در عالم خيال سير و سفر نمیکند و به دنبال فضاسازیهای کليشهای و مقطعی نيست. دغدغههای فرم و زبان آنچنانی ندارد بلکه با چشمانی کاملاً باز و تيزبين واقعيات را میبيند و مینويسد و چهقدر خوب واقعيات زندگی که برای خيلی از ماها عادی شده را میبيند و گوشزد میکند.
شاعر با رويکردی برونگرا و ساده به محيط و با ايماژهای واقعی و بيان صادقانهی روايتها، خواننده را بیواسطه درگير معناهای مدّ نظرش میکند. همچنين فضای باز اکثر شعرها باعث میشود که خواننده به راحتی در لايههای آن به حرکت درآيد و به کوششهای ذهنی ملکزاده برای کشف ظرفيتها بنگرد بدون آنکه چارچوب بسته شدهای پيش رو داشته باشد.
«خوش به حال برجهای تهران/ که همسايهی خدا شدهاند/ و فکر میکنند/ اگر يکروز/ مهمان ناخوانده بيايد/ از همسايهيشان/ نان قرض میکنند. (از شعرهای سانسورشدهی اين مجموعه)
«متاسف میشوم/ که چرا قلب کشورم سياه است/ و روابطمان/ هر روز/ تيرهتر میشود؟! (از شعرهای سانسورشدهی اين مجموعه)
داوود ملکزاده در طرح مسايل اجتماعی و دغدغههای آن بسيار جدی است و باهوش عمل میکند. دغدغههايی که او به عنوان يک دانشجو و شاعر با آن روبهرو است، دانشجويي که به فکر شهريه، تحصيل و ... است و شاعری که به دنبال مجله و چاپ شعر و ... میدود. شعرهای داوود ملکزاده خواننده را سرکار نمیگذارد و در يک کلام «با زبان آدميزاد حرف میزند»
پانوشت:
1. فصلنامهي ادبي ـ دانشجوييي بلم كه در نيمهي اول دههي هشتاد به سردبيريي داوود ملكزاده منتشر ميشد
لینک کوتاه : |
