نثری از پیر پائولو پازولینی
ترجمه ی پوراندخت مظاهری


نثری از پیر پائولو پازولینی
ترجمه ی پوراندخت مظاهری نویسنده : پوراندخت مظاهری
تاریخ ارسال :‌ 23 آبان 99
بخش : ادبیات جهان

نثر پیر پائولو پازولینی 
برای دیدنِ زیبایی


چشم می بیند، پس برای همین ضروری است . تنها چشم است که زیبایی‌ را درک می کند. یک چشم انداز می تواند متقارن باشد، مخطوط یا متوازی، در همترازیِ بی نقصی با افق. اما همچنین می تواند نامتقارن باشد، کج و لجباز. مهم نیست، چراکه زیبایی از غریب ترین گذرها عبور می کند، حتی از تنگناهای ممنوعه ی عقل سلیم. از این روست که زیبایی به چشم می‌آید. چراکه زنده است، و بنابر‌این حقیقیست. بیا فرض کنیم که از دیدن زیبایی چه چیزی عاید می شود. بسته به آن است که در چه جایی پدیدار می شود. اما، در اینکه گاه گاه خود را نمایان می کند، شکی نیست. 
چشم ها می نگرند، مو شکافی میکنند- ریز نقشها و افق را با هم. آنها هرآنچه بزرگ و کوچک است را می بینند- دیدن، جزیی ترین حرکت و(اما) کنشی مدید.
پس کوری چطور؟
نه، کوری خود مسئله نیست، دست کم تا حدی. کور، رایحه را میبیند، جریان هوا را می شناسد، او با احساسش (زیبایی را) درک می کند. چرا که وقتی زیبایی پدیدار می شود، تمام حس ها را به حرکت وا می دارد. نه، کوری مسئله نیست. مشکل آنجاست که چشم داشته باشی و ندانی که چطور ببینی. آنچه را که در حال رخ دادن است را پیدا نبینی، حتی نه در کوچکترین لفافه ای از حقیقت. 
چشم های بسته. چشم‌هایی که دیگر نمی بینند. که دیگر کنجکاو نیستند. که دیگر، منتظر رویداد دیگری نیستند. شاید، دیگر به وجود زیبایی باور ندارند.
اما در کویر جاده های ما، او(زیبایی) می گذرد، حد ها را می شکند و چشم هایمان را از تمنای بی انتها، پُر می کند.

 

Poesia di Pier Paolo Pasolini

L’occhio guarda, per questo è fondamentale. È l’unico che può accorgersi della bellezza. La visione può essere simmetrica, lineare o parallela, in perfetto allineamento con l’orizzonte. Ma può essere anche asimmetrica, sghemba, capricciosa, non importa, perché la bellezza può passare per le più strane vie anche quelle codificate dal senso comune. E dunque la bellezza si vede perché è viva e quindi reale. Diciamo meglio che può capitare di vederla dipende da dove si svela. Ma che certe volte si sveli, non c’è dubbio. Ecco perché bisogna stare dalla parte dell’occhio, l’occhio che osserva scruta i dettagli e l’orizzonte insieme, vede le piccole e le grandi cose, il gesto minimo e l’azione prolungata.

E la cecità allora? No, la cecità non è un problema, almeno fino ad un certo punto. Il cieco vede gli odori, riconosce i movimenti dell’aria, si accorge con la sua sensibilità. Perché la bellezza quando appare, sposta tutti i sensi e si sa anche far ascoltare. No, la cecità non è un problema. Il problema è avere occhi e non saper vedere, non guardare le cose che accadono, nemmeno l’ordito minimo della realtà. Occhi chiusi. Occhi che non vedono più. Che non sono più curiosi. Che non si aspettano che accada più niente. Forse perché non credono che la bellezza esiste. Ma sul deserto delle nostre strade, Lei passa, rompendo il finito limite e riempiendo i nostri occhi di infinito desiderio.

 

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :