مکث و مروری بر شعر 385: سروده‌ی فرزاد میر احمدی
افسانه نجومی


مکث و مروری بر شعر 385: سروده‌ی فرزاد میر احمدی
افسانه نجومی نویسنده : افسانه نجومی
تاریخ ارسال :‌ 14 خرداد 95
بخش : اندیشه و نقد

تا...نقطسطر... با... نق...ط...سط...ر

مکث و مروری بر شعر 385: سروده‌ی فرزاد میر احمدی، 1395

- افسانه نجومی :

چو ایران نباشد تن من مباد...چای‌ها در سرازیری لب‌های قدیمی...چای خانه همان قهوه‌خانه بود ...رستم که بت‌منش شلوغ کرده ... چایش را به نقالی خسته تعارف کرد... دره آبستن سیل بود....این صدا که می‌شنوید نشان از پایان حمله است...چراغ ها را روشن کنید...پیر جنگ از جنگ کنار جنگل دوش هوا می‌گیرد...( قیمت دلار ربطی به وزن طلا ندارد)...اسطوره‌ها با تختی کشتی گرفتند....کشتن چیزی شبیه مصدر است... به نسترن برگشت در اضلاع غبار به صدای پنجره زل زد... کمی کشاله ران ابر را هل بدهید...باران شرمنده بخار نشود... ریبوت گزارش است دیپورت ساپورت نیست....اصلا چیزهایی هست دروغش را از راستش دلربا تر.... مثل زندگی... مثل لزجوارگی لیس‌های مکرر باد بر باران .....به قهوه خانه نمی‌رود تا انگ .... معنا به محتوی برنخورد... پنیر لیقوان بخوری با دسر شکلات .... کویر تا دریا شبیه تاریخ  حرف می‌زنند.... قلب مورچه بزرگترین قلب جهان بود.... شجاعت درخت و حوصله‌ی رنگ از خستگی پاییز است؟

شعر معاصر فارسی در طول چند دهه‌‌ی اخیر با فراز و فرودهای نگرشی و نگارشی فراوانی روبه رو بوده است. در این میان توجه به نقش‌آفرینی شاعران که در سطوح زیبایی شناختی متفاوت با ارائه‌ی پیشنهادهای تازه، در جهت تثبیت و گسترش شعر معاصر گام‌های تازه‌ای را پیموده‌اند، می‌تواند در شناخت هرچه بهتر همان فراز و فرودها موثر باشد. شاعرانی که در سایه روشن نگاهی مدرن، شبه مدرن، پسامدرن، فلسفی و شبه فلسفی، پدیدآورندگان فضاها و الگوهای زیبایی‌شناختی و ذهنی تازه‌ای بوده‌اند و گاه با نگارشی براندازنه به تخریب زبان، معنا و تصویرپردازی در شعر نظر داشته و دارند و می‌کوشند تا  با دگرگونی‌های بنیادی چه در شیوه‌ی نگرش و چه در نگارش، شاخصه‌های فرمی –کلامی خود را منطبق با وضعیت موجود بشر معاصر و رخدادهای اجتماعی، فرهنگی، زبانی، در جهان پیرامون تنظیم نمایند. نقطسطر 385 ( نقطسطر نامی است که به زعم من برای این گونه سرایش مناسب است ). با بهره‌گرفتن از زبان و معنا درقالب تصاویری که در افق مفاهیم متنی می‌کوشند تا از عادات ذهنی مخاطبان خود فراتر روند، به درهم‌آمیزی لفظ و معناهایی می‌اندیشد که می‌بایست در نهایت به نمایش تضادها در جهان پیرامون بدل شوند. سازه‌هایی که در فضاهای گسسته و منقطع برش‌های شعر، جذب می‌شوند تا سیالیت نگرشی ازهم گسسته را به مخاطب بباورانند و در این میان فضاسازی‌های مدور خود را بر پایه‌ی مولفه‌هایی تنظیم می‌کنند تا به نقطه‌ی عطفی برای این همه پراکندگی و گسسته‌نمایی در متن بدل شوند. شاخصه‌هایی چون: جریان سیال ذهن، نگاه کروی، بینامتنیت، بازی‌های زبانی و سرسامی نشانه‌ها در جهات لغزش دال بر دال و پراکندگی معنا، تخریب مرکز ثقل نوشتار، غلط نویسی‌ نحوی، بازی با تصرف در افعال و ضمایر، گروتسک، تناقض، هجو، طنز و به سخره گرفتن حقایق، خنثی سازی سلطه‌ی متن و ابر روایت‌ها، جدال با فرم مسلط، از طریق نقطه نویسی، حذف فرم پلکانی شعر و بازگشت به سطر -سطرهایی که در یک تراز افقی قرار گرفته‌اند اما فاقد هرگونه پیوند معنایی‌اند - مولفه‌هایی که جزئی از مختصات نقطسطرهای میراحمدی به شمار می‌آیند. کلمات در  نقطسطر 385 در سایه‌ی پریشانی برش‌ها و کولاژهایی رنگ می‌بازند که نامنظم و لغزان با سرعت برق آسایی از کنار مخاطب می‌گریزند تا شبح واره به هرج و مرج و عصیانی دامن بزنند که محصول زندگی تراژیک و پر از تناقض و تنش بشر معاصر به شمار می‌آیند. کولاژهایی شتابزده که در نگارشی هذیانی و مشوش، قطعاتی گسسته را بدون نظام معنایی خاص، در کنار یکدیگر قرار می‌دهند تا به تداعی‌های شتابزده و گاه دور از ذهنی دامن بزنند که می‌بایست مخاطب پس از رو در رویی با هریک از برش‌های متنی به آن دست بیابد. گویی هر برش با استحاله‌ای مدور و چرخان پس از تخریب گذرای مفاهیم می‌بایست بار تناقضاتی را بر دوش بگیرد که در جهان معاصر زندگی آدمیان را مورد هجمه و هجوم قرار داده و می‌دهد. قطع و گسست‌هایی بعید و دور از ذهن که با کارکردی روپوستی و در عین حال ابزاری و مکانیکی، تنها در سطح مفاهیم شناورند اما قادر نیستند با چرخشی کروی  و دوار در مسیر نوشتار برش‌های متنی را به سیالیتی انفجاری و ناگهانی گره زده، ذهنیت مخاطب را در مسیر نگاهی جهان‌شمول هدایت کنند.  نقطسطر 385 اما با اولین فضاسازی پراکنده‌ی خود با نقل مصرعی از شاهنامه آغاز می‌شود: چو ایران نباشد تن من مباد... و با حرکت ذهن مخاطب از چای خانه به قهوه خانه، از رستمی یاد می‌کند که در زندگی معاصر حالا به بت من، قهرمان کارتونی شبیه تر است. اما میراحمدی بدون درنگ با فاصله‌گیری از فضای روایت به تخریب معناهایی فرضی‌ای می‌پردازد که ممکن است پس از خوانش نقطسطرهای اولین شعر، در ضمیر مخاطب نقش بسته‌ باشند.  پس برش‌هایی را در قالب نقطسطر در شعر به نمود می‌گیرد که از افق دلالت‌های معناشناسیک خود گسسته‌اند و هر گونه برداشت متعارف از متن را به چالش می‌گیرند. مفردات و ترکیبات متضاد و متناقضی که مسلسل‌وار و پازل‌گونه کنار هم چیده می‌شوند تا فضایی متنافر و غیرمنطقی را از طریق همایش رویدادهای ناآشنا و انتزاعی به رخ بکشند. رخدادهایی که مملو از  ناهماهنگی مناسبات زیستی درجهان معاصر تلقی می‌شوند و متن را به کاریکلماتوری ناهمسان بدل می‌کنند: نقال، دره، پایان حمله، تختی، دلار، طلا، اسطوره،تختی، نسترن، پنیر لیقوان، دسر شکلات،ساپورت، ریبوت، دوش هوا، اضلاع غبار، صدای پنجره، شجاعت درخت، حوصله‌ی رنگ، که در افق دلالت‌های نقطسطر 385، فصل مشترک نگاهی ارزیابی می‌شوند که محصول پراکندگی و تخریب عقلانیتی است که در زوالی گریزپا از جامعه‌ی انسانی رخت بسته و رفته است.

چو ایران نباشد تن من مباد...چای‌ها در سرازیری لب‌های قدیمی...چای خانه همان قهوه‌خانه بود ...رستم که بت‌منش شلوغ کرده ... چایش را به نقالی خسته تعارف کرد... دره آبستن سیل بود....این صدا که می‌شنوید نشان از پایان حمله است...

مونولوگ‌ در شعر میراحمدی در چرخه‌ی نقطه‌ها محو می‌شود، نقطه‌هایی که نه تنها به عنوان علامت نشانه گذار، در این نوع شعر حائز اهمیت‌اند، که همچون پلی ارتباطی برای اتصال دوسطر متناقض و ناهمگون  و تخریب سطح پلکانی نویسی وگرایش به سمت سطرنویسی در نقطسطر عملکردی متنی را به عهده می‌گیرند و به مثابه عنصر مسلط، توان برش‌ها و کولاژهای نامنظم و لغزان نوشتار را کنترل نموده، رویدادها را با سرعت برق آسایی از جلو دید مخاطب می‌گذرانند، اما نمی‌توانند با لحظه‌های ایستای زندگی شهری محیط پیرامون ما سازگاری بیابند. و بدین ترتیب نقطسطرهایی که محصول عصیان و هرج و مرج‌اند و در طول یک تفکر مغشوش و درهم ریخته، کوتاه و مقطعی، نمایی هذیانی از زندگی بشر معاصر را به نمود می‌گیرند، اما چون به صورت ارتجالی برروی کاغذ شکل می‌گیرند تا هیجان های روحی –فردی و کشمکش های درونی شاعر را در سایه‌ روشن جهش‌های تصادفی به رخ بکشند، قادر نیستند که در عرض یک کنش و واکنش سیال و هدفمند به تثبیت موقعیت زیستی آدمی در جهان معاصر بدل شوند. به بیان دیگر هر کولاژ که با توجه به افق شخصی شاعر در متن برش خورده است در حرکت طولی خود، حول محور چرخشی آونگی سیرمی‌کند که می‌تواند ضربه‌ای کم جان و نمور به برش‌های متنی بزند، بدون این که حرکت آونگی نقطسطرها، ضرباهنگی سیال و پیش برنده را در مقیاس طولی و عرضی مفاهیم نوشتار ایجاد نمایند. همچنین بینامتینت و بهره‌گرفتن از شبکه‌‌‌ی بینامتنی نام‌های تاریخی –جغرافیایی و استفاده از متون دیگر از شگردهایی است که میراحمدی به یاری آن می‌خواهد تا کولاژهای نامتقارن خود را با شاخصه‌هایی سیال گره بزند.در چنین وضعیتی پاره‌ها- کاریکلماتورهای- پراکنده و گسیخته، پس از تلفیق و همنشینی با نظم زنجیره‌ای و ظاهری شعر، ضمن حذف دلالت‌های ضمنی نوشتار، در چشم‌انداز گسترده‌ی فضای گسسته‌ی شعر محو شده، به همان میزان که از شکل‌گیری دلالت‌گری بینامتن‌ها کاسته‌اند، نمی‌توانند در جایگاه خوانش نقطسطر، به خلجان و ضرباهنگی کارآ  بدل شوند و تنها به صورت برش‌هایی مکانیکی، که به یاری فن‌سالاری و تبعیت از فرم در نوشتار کنارهم چیده ‌شده‌اند، در تقابل با مفاهیم احتمالی نوشتار می‌ایستند. بینامتن‌هایی که اگر در سطح ظاهری شعر پخش شده‌اند، تا شکلی از تداعی های سیال را در مخاطب بپرورند اما نتوانسته‌اند در ذهن مخاطب قابلیت‌های جدید نگرشی را در حوزه‌ی چندخوانشی و ترویج سیالیتی هوشمند بیافرینند. و بدین ترتیب سیالیت کاذب و رمنده‌ی نوشتار که در سطرنویسی و نقطه‌‌نویسی شعر را در در دام تصنعی مغالطه‌گرا فرو می‌برد، تنها موفق شده است تا برش‌هایی را در نوشتار بتاباند که محصول نگرشی گسیخته و شیزوفرن به رویدادهای جهان هستی ارزیابی می‌شوند.  اما آن چه در این میان مهم می‌نماید کارکرد همین گسست و انشعاب‌ها در مرکز زدایی از مفاهیم منتشر شده در نقطسطر است، گسست‌هایی که چه ذاتی شعر باشند و چه در وجهی تصنعی و ابزاری و به مثابه تمهیدی کارآ در متن به کار گرفته شده باشند، قادر نیستند ذهن مخاطب را با چالش‌های جدی‌تری روبه رو نمایند.

چراغ ها را روشن کنید...پیر جنگ از جنگ کنار جنگل دوش هوا می‌گیرد...( قیمت دلار ربطی به وزن طلا ندارد)...اسطوره‌ها با تختی کشتی گرفتند....کشتن چیزی شبیه مصدر است... به نسترن برگشت در اضلاع غبار به صدای پنجره زل زد... کمی کشاله ران ابر را هل بدهید...باران شرمنده بخار نشود...

روایت در نقطسطرها، تنها بارقه‌ای کم‌سوست و به همان میزان که مانع شکل‌گیری خرده روایت‌های متنی می‌شود، هر سطر را تنها به مثابه ناسازه‌ای متناقض در نوشتار به نمایش می‌گیرد. سطرهایی که در جهشی سیال، جرقه‌آسا در فضای متن به ناگهان می‌درخشند، شاید ساختاری ارتباط پذیر و منطقی را جایگزین گسیختگی متنی نمایند،  اما از آن جا که فاقد استحکام و پیوند متعین با عناصر و آحاد شعراند به سرعت از جلو دید مخاطب می‌گریزند و محو می‌شوند. میراحمدی اما سه بعد زبان، معنا و تصویرپردازی را به گونه‌ای درهم می‌فشرد و تلفیق می‌کند تا مخاطب با گذر از لفظ به معناهای چند وجهی نوشتار دست بیابد. روندی که هر بار با ذوب شدن در پراکندگی و قطع و گسست، در ایجاد فهم و تخریب همزمانی ظرفیت زبان و معنا، مخاطب را با نوشتاری روان پریش رو در رو می‌کند و وارونگی دلالت‌هایی را پیش روی او می‌گذارد که با غلتیدن در ورطه‌ی دادائیسم نویسی، قادر نیستند موقعیت تراژیک و متناقض زندگی بشر معاصر را به رخ بکشند و تنها در سطح لفظ پردازی‌های گسسته و نارس، در متن باقی مانده و متوقف می‌شوند. اگرچه نمی‌توان بر معناهایی که رعد آسا در فرآیند نوشتار شکل می‌گیرند، تا شاید به تعدد معانی ممکن در متن دامن بزنند، چشم فروبست، حتا اگر بارقه‌ای میان تهی باشند و کم حجم، کویر تا دریا شبیه تاریخ حرف می‌زنند......شجاعت درخت و حوصله‌ی رنگ از خستگی پاییز است؟

 ریبوت گزارش است دیپورت ساپورت نیست.... اصلا چیزهایی هست دروغش را از راستش دلرباتر.... مثل زندگی... مثل لزجوارگی لیس‌های مکرر باد بر باران ..... به قهوه خانه نمی‌رود تا انگ .... معنا به محتوی برنخورد.....پنیر لیقوان بخوری با دسر شکلات .... کویر تا دریا شبیه تاریخ  حرف می‌زنند.... قلب مورچه بزرگترین قلب جهان بود.... شجاعت درخت و حوصله‌ی رنگ از خستگی پاییز است؟

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :