غزل هایی از سیامک بهرام پرور


غزل هایی از سیامک بهرام پرور نویسنده : سیامک بهرام پرور
تاریخ ارسال :‌ 29 اسفند 92
بخش : قوالب کلاسیک

قرار

 

به روی جادهء واژه بیا قدم بزنیم

نگو که: «خسته ام آخر چرا قدم بزنیم ؟!»

 

تمام هستی «من» را گرفته این دنیا

بیا که تا ته دنیا «تو» را قدم بزنیم

 

چرا «چرا» ؟! که چریده «چرا» چمنزارم !

برای سبز دویدن کجا قدم بزنیم ؟

 

کجا...کجا... همه جا! «هیچ جا و هر جایی»!

فقط بخواه و ... بیا تا «خدا» قدم بزنیم

 

نفس نفس بزنیم و هوا تمام شود

و مثل ما..هی..ها ..بی..هوا..قدم بزنیم !

 

و بعد موج به موج از حریم دریاها

گذر کنیم و ببالیم و با «قدم بزنیم» -

 

به روی هفت فلک کهکشان ببارانیم

بخواه ماه ترین ! در فضا قدم بزنیم

 

فضای تازه بسازیم تا که تازه شویم

به هر چه کهنه بتازیم تا قدم بزنیم -

 

- زمان ، زبان، ضربان را و گیج شان بکنیم

جوان شویم و در آن سالها قدم بزنیم -

 

که دست گرم من انگشتهای شادت را

گرفت و... کوچه به کوچه... به آسمانها... برد !

 

زمان ، زبان ، ضربان گیج شد ، غزل رقصید

ردیف و قافیه چرخید و ... آبرو را برد !

 

تو آبروی منی ، لیلی هزار غزل !

که این جنون مقدّر مرا به صحرا برد

 

و می شود که مقرّر شود به بی قراری من

قرار تازه و این شعر را همان جا برد -

 

- که ما ردیف کنیم این قرار را از نو :

بیا که تا ته دنیا ... تو را ... قدم بزنیم !

 

گریز

 

می دوی به سمت چپ ، می دوی به سمت راست

می گریزی از خودت ! این تمام ماجراست !

 

تو پرنده ای ولی می دوی ! نمی پری !

ای کبوتر غریب ! آسمان تو کجاست ؟!

 

جان جنون جاری ست توی تُنگ ِتَنگ ِتن

این تصادم قوا ، این تنازع بقاست

 

جنگ ِبودن ِ«من» یست در هزارتوی ِ«تو»!

آن «من»ی که راوی ست ؛ شهرزاد قصه هاست !

 

قصهء مقیدِ در هزار و یک کمند !

ای که «تا ابد نشست»! ای «همیشه برنخاست» !

 

این کوتوله های غم ریسمان شان نخ است

یک تکان بخور ! همین ! هی نگو «خدا نخواست»

 

هی نگو جزیره ام ناگهان نهنگ شد !

سرنوشت سندباد از نهنگها جداست

 

سرنوشت سندباد دامن جزیره ای

نرم و گرم و پر صدف ، امن و راحت و رهاست

 

 

 

ای گریز ناگزیر ! گوش کن به قصه ات !

...

...

باز می دوی به چپ !...

باز می دوی به راست !! ...

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :
 

ارسال شده توسط : محمدعلي ساكي - آدرس اینترنتی : http://

غزل گريز زيبا وبياد ماندني ست با مطلع
مي دوي به سمت چپ مي دوي به سمت راست
مي گريزي از خودت اين تمام ماجراست
موفق باشي