عذاب هفتم

شعری از امین مرادی


عذاب هفتم

شعری از امین مرادی
نویسنده : امین مرادی
تاریخ ارسال :‌ 26 تیر 99
بخش : شعر امروز ایران

یک روز مانده بود تا به آسمان بزنم
و دست از آبی کشیده بردارم و دارِ خود را
چون ارتفاعی بریده از ارتفاعی بریده
سازه‌ای نتراشیده باشم
با صورتی نتراشیده
الغرض:
زده بودم بیرون
و یا شاید بیرون زده بودم که هرچه می‌زدم بیرون بود
خط هفتم
همیشه در هفتمین روز مانده از آسمان
آنگاه که در نگاهِ معمولی‌ی روز
به تکرار «آن روزِ نیامده پس کو؟» را تکرار می‌کردی
می‌کردم
به این هم گاهی خیره می‌شد:
از دور بود
آن‌چه نمی‌آمد را از آب داده بود و پیدام که شد
عینِ خود را نمی‌شناخت
تخت روی خواب دراز کشید تا خمارِ تو از سرش پرید
لابد از دهانِ  با گریه نیش می‌خورد
از دهانِ بریده از دهانی بریده
و اینکه:
وضعیت من
در وظیفه‌ی من گُم بود
 
 
از مجموعه‌ی «ازآب‌دادن‌ها»
   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :