شعری از یزدان سلحشور
تاریخ ارسال : 2 مهر 89
بخش : شعر امروز ایران
آینه ای که نشست و نشست و نشست و نرفت
باران بارید و چیزی به دریا ریخت
قایق تو بود از کاغذ
یا هواپیمایی که سقوط کرد
در این نزدیکی؟
- یالّا بگو!
شرط میبندم ندونی رئیس جمهور بعدی کیه؟
زن لطیفه ای گفت و مرد او را کشت
غازهای وحشی
زنگ در را زدند
کسی از پلیس نترسید
قصههای ترسناک
از کتابهای شعر گریختند
- یالّا بگو!
شرط میبندم ندونی رئیس جمهور بعدی کیه؟
گاهی سرود ملی تو
آوازهای حوض
در پارکهای قدیمیست
اینجا برای چراغی که قرمز است
میگویند خجالتیست
اینجا برای بلبلی که بخواند
حرف درمیآورند
- یالّا بگو!
شرط میبندم که ندونی رئیس جمهور بعدی کیه؟
هر آسیاب که بگردی
«آقا» همان گفته که گفته
نه سحر میشود که سپیده بچینی
نه شب / گیلاس!
خون ریختهی ایران
گربه است
دستهایت را قرمز نکن
ایران نامی زنانه است
زنی که در پیادهرو راه میرود
یک چشمک همیشگی
به آیندهات بدهکار است
نه!
لطفاً به خاطرات «چه» دست نزن
نه!
لطفاً به اسلحهی کاغذیت دست نبر
- یالّا بگو!
شرط میبندم که ندونی رئیس جمهور بعدی کیه؟
هزار و سیصد و هشتاد و هفت؛
پرده کنار رفت
بپر! بپر به روی صحنه و ...
بازی شروع شده است
بازیگر جدید!
آیینه از قصاب محله نمیگوید
چاقو که تیز شود
چه سیب و چه رگ!
البته زود است پشیمان شوی
اما
نمایش که شروع شود
درها را ... بستهاند
- یالّا بگو!
شرط میبندم ندونی رئیس جمهور بعدی کیه؟
باید به خواب بزنی چشمانت را
رد شوی از دریای جدول این ... روزنامه با عکسهای بزرگش
تو را ترسانده
چند آدم بزرگ
آنقدر ترسیدهاند که صورتشان را قایم کردهاند
این دستمالها برای گریه نیستند
بادبانهایی قدیمیاند که دریا به دریا به سطرها رسیدهاند
هی!
نگو که واقعاً ... نفهمیدی ... دنیا دست کیست؟
بس کن! قایقات را توی طشت بچرخان
پسرک کوچک شش ماهه!
- یالّا بگو!
شرط میبندم ندونی رئیس جمهور بعدی کیه؟
... ایران که روی نقشهی جغرافیا
- مثل خنده ای – کشیده شده تا لبهای پایینی خزر!
تو خلیج را
با انگشت هم میزنی
ماهیها که قرمزند فارسی حرف میزنند
در تنگ بلور این خانه
عید نیامده؛ هوس سمنو نکن!
برف را که ندیدی دست به سکه نبر!
سبزه را به بره بده
برههای عروسکی
معمولاً برای اولین دندان
از خودشان حرف درمیآورند
مثل سرکه نجوشد دلت!
الهی ... الهی پیر شوی
پیر شوی پسر!
- یالّا بگو!
شرط میبندم ندونی رئیس جمهور بعدی کیه؟
البته گوشت گران است
دو برابر احترام به من
که شاعرانه از بالای تاریخ
پریدهام
و تو
بغلم کردی
«سبزی» همان قدر بلند است که ساختمان بانکها
و ساعت باران
برای کشاورزان کم است
که پشت میلههای سوختهی گندم
دائم قدم میزنند
قدم میزنند
ساعتی خوش برای آینده
آشنایان مرده و زنده
خندهام را به یاد تو مُردَم
عشق از اضطراب، شرمنده
- دالّی بگو!
شرط میبندم ندونی رئیس جمهور آینده کیه؟
شلیک شد به آینه تا شناسنامه نپرسد کِی؟
شلیک شد حریرهی بادام به شیر خشک
شلیک شد عدس به شربت آهن
شلیک شد خدا به خودم
چشمهایت را ببند و روزنامه را ورق بزن در دهانت
همیشه خبرهای نخوانده میمانند روی فرش
تکه ای از صورت مردی که بلند میگوید: «الله اکبر»
و تو بیشتر
به «اندیشه» علاقمندی که تیترها را گلوله میکنی
شلیک میکنی به آن ردیف گنده از کتاب که ...
پدربزرگت دیشب به من گفت:
"اعتقادت را قوی کن!
حالا ... حالا ... تو سکاندار خانواده ای."
- دالّی موشه!
شرط میبندم ندونی رئیس جمهور آینده کیه؟
هوا گرفت و بارید
تو از باد چه میدانی وقتی لباسها را
با خود میبرد
پسرم!
فکر خودت باش
آینده هم رقصان است روی «سن»
نترس! بگو: «اوم»
ما حالا
از گفتن همین هم
در قلب های خود ... میترسیم
و باور کن ... که نمیدانیم
رئیس جمهور بعدی
کدام چراغ را قرمز میکند
در این همه شاهراه!
اما به خاطر خدا بپیچ با ماشین اسباب بازیات
ماشینهای پلیس
آنقدرها هم سریع نیستند
من موشکی کاغذی میسازم و
تو سوارش میشوی
اما
به اسلحهی کاغذیت دست نبر لطفاً!
ما
قبل از کشتن
کشته شدیم!
با این همه شما ...
از فواره بالا برو اگر خواستی
حوض را دور بزن
سرود ملی را با «اوم اوم» بخوان
با شیر
زیر همین خورشید بازی کن
و به من بگو [حالا! لااقل حالا!]
که رئیس جمهور بعدی ...
-شرط میبندم که ندونی ... ندونی رئیس جمهور بعدی کیه؟
مهر 87
لینک کوتاه : |
چاپ صفحه