شعری از ودیع سعادة
ترجمه ی فاطمه جعفری
تاریخ ارسال : 5 مرداد 96
بخش : ادبیات عرب
شاعر: ودیع سعادة
مترجم: فاطمه جعفری
برگزیدهای از دفتر شعر: «رتق الهواء»
«سرگشتگی رهگذر»
اندامهایش را واگذاشت و رفت. بدون دست و پا و بیقلب و اعضای درون بدن.
گفت که اینگونه سبکبال خواهم بود، و شبانه رفت.
باد که روزی با موی او ورمیرفت، حالا با تهیبودگیاش بازی میکرد.
سبکبال بود تا مرز خستگی از رنج سبکی. سرگشته تا مرز لبریزشدگی از کثرت انشعابات تنِ توخالی.
گفت نه اینگونه نیست. دلتنگیِ اصیل اینچنین نیست
و تکهای توخالی از خود را به پشتِ سر دراز کرد، همآنسان که دستش را دراز میکرد، تا چیزی را بگیرد
تهیجایِ نگاهی را دراز کرد
توهم صدایی را واکشید.
پشت سر بسیار دور است، پیش رو هم بسیار دور. نه بازگشتی، و نه رسیدنی.
اما او به جایی نمیرود
و یادش نیست که اندامهایش را وانهاده باشد و احساس سبکبالی ندارد
بهستوهآمده از جایی نبوده و جایی نداشته که ترکش کند و نه مقصدی که به سویش روان شود
و متوجه نشد که نگاهی از او برون شده و به سویی دیگر رفته باشد
و نه هیچ توهمی صدایی دارد
و نه بر دراز کردن خلأیی توانمند است.
«حیرة الذاهب»
ترك أعضاءه ومضى. بلا قدم ولا يد ولا قلب ولا أحشاء. قال سأكون خفيفا هكذا، وراح.
الريح التي لعبت بشعره ذات يوم تلعب الآن بفراغه.
خفيف حتّى الإنهاك من مشقّة الخفّة. تائه حتّى الطفح بكثرة تشعّبات الفراغ.
لا، ما هكذا، قال. ما هكذا يكون الضجر الشريف
و مدّ فراغا منه إلى الوراء، كما كان يمدّ يدا، لالتقاط شيء
مدّ تجويف نظرة
مدّ تخيّل صوت.
الوراء بعيد جدا، الأمام بعيد جدا. لا عودة، لا وصول.
لكنّه ليس ذاهبا إلى مكان
ولا يذكر أنّه ترك أعضاء ولا يشعر أنّه خفيف
لم يكن ضجرا من مكان ولا مكان له كي يتركه ولا مقصد كي يذهب إليه
ولم ينتبه إلى نظرة خرجت منه إلى ناحية أخرى
ولا خيال صوت له
ولا يقوى على مدّ فراغ.
لینک کوتاه : |
چاپ صفحه