شعری از هيام الجندي
ترجمه ی فاطمه جعفری
تاریخ ارسال : 7 مرداد 96
بخش : ادبیات عرب
اندوه بهار
آه اگر بدانی اندوه چه معنایی دارد وقتی که دنیا بهار است
آه اگر بدانی چه معنایی دارد که نیمی از تو غمین باشد
و نیم دیگرت مسرور
که پدری شب سال نو به رحمت خدا برود
که پسری به زیر خاک شود و مادر همچنان در قید حیات باشد
که صورتی بخندد اما دل، شکسته باشد
که خون و اشکِ تو، گلشن آبیاری کند
که بوی مرگ به عطر نیلوفر فائق آید
رفیق! اندوه بهار، در تمام فصول سال با تو همراه است
تو را به درختان، بر صلیبِ مرگ میکشد
یا مسمومِ مرگ، به عطر شکوفهها
یا غرق نیستی، به دریای زیبایی
یا که به نسیمِ وطن، نفَست را میبُرَد
ای دریغا بر عشق، به زمان جنگ
ای افسوس بر عمر و بر بهار اندوه
فصلی از پی فصلی و از پسِ فصل دگر میگذرد
زمستانی که ما را میکشد .... و پاییزی که سرِمان را میبُرَد
و تابستانی که ما را به آتش میکشد ...............
و نمیشنویم از فصل بهار چیزی
آیا بهارِ عمر به همآغوشی بهارِ سال رفته
و با هم کوچیدهاند ........ این چه محنتی است؟!
ای دریغا بر زمانهای که یارانش او را واگذاشتند و رفتند
ای افسوس بر عمر ... و بر بهار اندوه
لینک کوتاه : |
چاپ صفحه