شعری از ناهید عرجونی
تاریخ ارسال : 29 اسفند 95
بخش : شعر امروز ایران
این فصل هم که بگذرد
به پایم پیر میشوی
پسرک ِمونالیزای ِلبخندهای ِبی برو برگرد
حق با تو بود که لبهام را
پای ِگلدان ِچینی ِباغچه میچیدی
و غروبها Ave Maria را میخواندی
تا خدای پدر
سر درنیاورد
عکس کدام الهه ی کَت بسته را
توی آلبوم ِبی عکس ِخودم
برعکس گذشتهام
حرف بزن ماریا
این پسر منتظر است عاشق بشود
و روی ِباکرگی ات رجز بخواند پدر
بخند آنای ِ همهی سرابهای ِپس از این
همیشه یک گله جا مانده تا نخندیدن
و اینک مرگ
سایه به سایه
بر تنهامان تن میساید
حرف کمی نیست
دارد باران میبارد
به پنجره میرسم
هنوز نمردهام
خودت را بمیر
مونالیزای ِنشسته توی ِپستوی ِدیگر زنده نیست
این پسر دارد زمستان میشود
لینک کوتاه : |
چاپ صفحه