شعری از مهرنوش قربانعلی


شعری از مهرنوش قربانعلی نویسنده : مهرنوش قربانعلی
تاریخ ارسال :‌ 4 اردیبهشت 04
بخش : شعر امروز ایران

بر درگاه شعر

 

دیگر یاد گرفته‌ام که تو را در جانم پنهان کنم
حرف‌هایم را در سکوت لب‌هایم بپیچم
و لفافه‌ی لبخندم را همه‌جا همراه داشته باشم
طفلی که در قلبم شکل می‌گیرد
از قند پارسی الفبا شیر خورده است
من مادر کلماتم و در اين دادگاه که به ناچار احضار شده‌ام
دست از حضانت شعرهایم بر نخواهم داشت
با من در بنگاله آرامشی نخواهد زیست
یاد گرفته‌ام که خون در گردش رگ‌هایم باشی و پنهانت کنم

خواب دیدم که بوفه‌ها به کتابخانه‌ها حمله کرده بودند
در شیرخوارگاه کتاب‌ها را پس می‌زدند
گریخته بودند به مدرسه و ردّ پای کتابخانه را پیدا نمی‌کردند
در خیابان می‌دویدند و خانه‌ها کوچک‌تر از پناهگاه شده بود
به سمت من آمده بودند و به ناچار از خواب پریده بودم

باید پنهان می‌شدند
دیگر یاد گرفته‌ام،‌انگشتانم را دور کلمات بگیرم
لفافه‌ی لبخندم را همه‌جا همراه داشته باشم
تا شعرهایم را از خطوط مرزی یک روز فراری دهم

خواب دیدم کتابخانه‌ها در خلوت خود به خواب رفته‌اند
صدای زنگ رؤیایی بیداری را به چشم‌هایشان نمی‌آورد
ما در دام وام‌های کم‌بهره نفس می‌کشیدیم

خواب دیدم کتاب‌فروشی با خمیازه می‌پرسید
چه کسی به جست‌وجوی "دو قرن سکوت" آمده بود؟

یاد گرفته‌ام لفافه‌ی لبخندم را همه‌جا همراه داشته باشم
و تو را که در جانم پنهان شده‌ای
بر درگاه شعرهایم فریاد بزنم!

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :