شعری از مهران آبادی
تاریخ ارسال : 24 مهر 96
بخش : شعر امروز ایران
قیمه قیمه دلم ریش
تخته تخته تنم میخ
تا پاتیلهای هوس
در هایوهوی آتش تو مشغولند
بوی قرائت تو سوز است
حکم هم اینبار هم زبان تو شاه شد
دستها که بندند
چشمها که میل
تن سوژهی سوختن
کجا کشیدی پیکرهها طرح
شب در میانهی شبانه زندهدار
پاییدن نبضهای شمارهدار
شمارهی تو چند است؟
وقت ملاقات تو گم شد
بچهها رفتند
چشم میبستی که وصلههای تن
تنپوش ترس نباشند
سنگهای پیشانی در هرم عرق
سرنوشت نبود قدرت بود
باید خطابهات را به آفتاب تف کنی
قرنها تا ابدالاباد چرخشها و سرگیجهها
دیو و دد نشانهاند ول کن معامله نیستند
از تو به دیگری
از دیگری به نیستی
پهلو میزند این خواب از وهم
با این حساب باز هم فراموش نمیکنی که نیستی
عهدهدار صدایی
در تو نفیر میکشد
پارس سگی که سرزمین پارسیات
خانوادهات
سگدوهای دنبالهدار
پیاپی لهله به کشتار دقایق
که میتوانستند بی سروصدا زندگی باشند
(یغمای) تو می دانی کیست
طوفان
زهره بریده است
دست بردهایم ماه درو کنیم
این آسمان ابرانی
اینکاره نیست
تکیه به باد دادهاند
طوفان درو کنند
سهم تو در این نگارهها
منشور رنگینکمان خون و آرش است
گنده نمیگویم
خالیبندی نیست
آرش از کمانت بیا بیرون
هر ننهقمری بر کمان تو قمری میخواند
قصدش به فتح تو ملی نیست
آش را با جاش قورت داده است
منظور تاثیر اکس و شیشه نیست
آثار پول است پول ببهجان
شیطان شیکپوش شاه راههای سرمایه
دست به دست مالیدن خرکیفی
دائم به آسمان دست و دل باز مشکور
در کاروبار...
این شپش در جیب ماست چار قاب
آه در خانه نیست
این خانه اهل خانه نیست
لینک کوتاه : |
چاپ صفحه