شعری از مهتاب کرانشه
تاریخ ارسال : 15 آذر 90
بخش : شعر امروز ایران
عبور یک طرفه
می ریزد و باز از درون تهی و طاهر است
این هوای داغ خاک آلود
این زبانی که هَمؔ است و
این طاقی که جفت نمی شود.
من طاقتم را از سر راه هر چه عابراست بیرون می کشم
عبور یک طرفه مجاز می شود و این سیاره ی احمقانه زبانش را کم می آورد.
چقدر سوال دارم و این غلیظ عبث به کجا راه می برد؟
تو از عبور سنگ حرف زدی و دست هایت در اسلیمی اطلسی ورق خورد.
انگار استانبول حرفهای مرا بیشتر می فهمید
انگار حضور این کشش در من در حال خفتن بود و این نقش سنگین به ناموس اجدادم خدشه وارد می کرد.
از این آبروی هزار ساله گریزی نیست
از این دیوار پرماجرا
از این شراب در دَوران شب های تو
از این پایی که در لاک صورتی به بهار نشست.
همه چیز از پوست تو برخاست
از جریان آدم بر صدا!
همه چیز از دستی که پیش نمی رفت
از نطفه های بی سکنه.
همه چیزاز این عبور یک طرفه
از این هوا!
بگو دیگر...چرا انقدر شعرم این روزها؟
لینک کوتاه : |
چاپ صفحه