شعری از مهتاب کرانشه


شعری از مهتاب کرانشه نویسنده : مهتاب کرانشه
تاریخ ارسال :‌ 20 مرداد 91
بخش : شعر امروز ایران

با زن های زیادی این قصه

 

با رنگی ِبالی که در خط های مورب ، زخم می زند

رنگی که وهمِ محض ،ازحدقه هایش بیرون

و آن سنگ که در این شعر گیر کرد و ماند

با پایی گُه مالْ بر گیج ها شکست! 

به شال های رنگی و افسرده ات غبطه خوردم و پرید

به گردنی که در خودش فرو

و عکسی که دیوار درگشت های دلبخواه،به چهره اش نشست

و این کسی ست که آنچنان گذشته دَواندش که خلاصه شد و شاید ناپدید!

با زن های زیادی این قصه در رقص های نای نای می پلکم

با شایدِ حرف های اضافی ات !

- یادت هست آن برف ها

آن خاکسترهای بالاپوش ات / سیاه و سخت

و آن همه شَرّی که نمی گذشت!؟

یادِ منم به زنی می رسد که عید درراه آبی تن اش بیدار بود

 واین جهانِ سگستانی

حاضرو غیاب اش، مثل سطرهای مستتر

در چشمانش خانه داشت

 راستی می دانستی صدایی که از پشت اگرها آمد روی پله ی شرق محوشد و تمام

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :
 

ارسال شده توسط : علی رضا نوری - همدان - آدرس اینترنتی : http://sanghayejahanam.blogfa.com

آنچه که شاید آقای زارع را خوش نیامده است پرش های ذهنی این کار است که اتفاقا به داد این شعر رسیده چرا که همواره ما در زبان ساده با احتضار کلمه مواجهیم و در کارهایی از این دست کلمه در مرز میرایی و زیستن به شعر می رسد و پرتاب های ذهنی از فضایی به فضای دیگر وجه هارمونیک کار را تامین میکند
خانم کرانشه آنچه در این کار به گمانم کمی به کار لطمه زده حضور ذهنیت (شما بخوانید شوبژکتیویته )است آنجایی که کار گاهی بسیار ذهنی می شود مخصوصا شروع شعر
من از خواندن این کار لذت بردم

ارسال شده توسط : علی رضا نوری - همدان - آدرس اینترنتی : http://sanghayejahanam.blogfa.com

سلام خانم کرانشه
کار لذت بخشی بود شاعر باشی و شاد

ارسال شده توسط : مانتانا - آدرس اینترنتی : http://jinook.blogfa.com


صدایی که از پشت اگرها امد

خیس بود................



ارسال شده توسط : فرهاد زارع کوهی - آدرس اینترنتی : http://

درود.
گاهی احساس می کنم یا من چیزی از شعر نمی فهمم یا دوستان چیزهای جدیدی کشف کردن!!! یا اصلن چیزهای عجیب غریبی فهمیده ن که عمرا ما بفهمیم!
امیدوارم حمل به جسارت نشه ولی بنده سعی می کنم رک و بی شیله پیله باشم. فکر هم نمی کنم درباره نظریه ادبی و ماجرای فن شعر و عالم شاعری و کذالک آدم سرتاپا بی اطلاع و پرتی باشم. ولی خب حالا پیدا کنین پرتقال فروشو.

ارسال شده توسط : مهتاب کرانشه - آدرس اینترنتی : http://

جناب فرهاد زارع کوهی!
بسیار سپاسگزارم از نظر ی که برای این شعر گذاشتید.اما من هم منظور شما رو درست نفهمیدم .به نظر شما آیا این شعر در روایت مشکل داشت؟ و یا زبان کار بسیار پیچیده بود؟ و یا ترکیبات اضافی در ان زیاد به چشم می خورد؟ و یا از نظر ساختار مشکل داشت؟ اگر هر کدام اینهاست لطفا اشکار نظراتان را بنویسید تا من که سراینده این شعر هستم دقیق بدانم منظور شما چیست .اما فکر می کنم منظور شما شاید بیشتر اشاره به زبان پیچیده کار باشد و یا مضمون کار که اگر اینطور است باید بگویم خواننده هر برداشتی از این کار داشته همان برداشت درست است.من کارهای دیگری هم در پیاده رو عزیز دارم که زبان ساده تری دارد و شما و دوستان دیگر علاقه مند به شعر را به خوانش انها دعوت می کنم.
با احترام
مهتاب کرانشه
در لینک زیر کارهای دیگر من را لطفا بخوانید:
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=125