شعری از محمد مهدی پور
تاریخ ارسال : 30 مرداد 95
بخش : شعر امروز ایران
از پنجرهای که باز نشد
اپیزود اول
از پنجرهای که باز نشد/ صدایت میزنم
به پنجرهای که باز نشد
دستهایم/ به قلبی که یادش رفت
احساسِ میان دنده
و گوشتی که فشردم
فشردمم
و آخر...
از تنهایی کلاغ/ میانِ زیبا
و احساس پرواز در مسیر شمال
از جنوبی که به جنون راه میبردم
صدایی که خواندم/ به ابتدای نقطه/ به ضربانِقلب/ درمسیرنوشتار
سر بلند کردم
خواندم «الف» آب بستن بر چشمهایم
گفتم «ب» بندهای این شعر بسیار شد
همینجا ماندیم
فرو رفتیم/ در آبی که دیگر نداشت [متوجه شدی چی گفت؟]
به خود به بلندای نفس
به عبور ذهن از خیال
به تنگنای این تنهای تنگشده ف
سرزمین ما هیچ وقت قا نداشت
همه چیز قصهای بود
از زبان
گرگ![گرگ]
اپیزود دوم
از پنجرهای که باز نشد
به تویی که دست نمیزنی
فرار میکنم
از کلمات به حروف
ازابتدای انتهای دفتر
به روی جلد
به نقاشی کودکی
داخل نون
[ببخشید!] میشود نون را کمی بزرگتر
آنقدر که پر کند خالی را بکشی؟
از سطر به سر میرسم
به عکس/ به تو/ که پشت به دیوار عینک زده
چهقدر همه چیز خوب است [خندیدن]
حالا هیچی نیست [از منی که تواَم/ و تویی که منی]
از همهی دنیایت که عکس بود عکسی نمانده
یادت رفته بود
دوربین صدا حرکت ندارد
میگفتی: «عکس صدا در دستهایم کو»
صدا مگر عکس میشود؟
شاید آنهم کو؟
کوه
از سطر به سطر میرسم
به سِر شدن این کلمات میان سَرم
وقتی که قیچی شده بود/ از تویی که نبودی
فرار کن از منی که تواَم
شاید به اویی که من نیستم راهی باشد
بغلم میکنی؟
در عکسی که دستی قیچی گرفته میبرد/ یادت نیست؟
از سطر به ستون میرسم
و همه
چیز خراب
میشود
لینک کوتاه : |
چاپ صفحه