شعری از فاطمه نیک نیا
تاریخ ارسال : 1 اسفند 95
بخش : قوالب کلاسیک
-انتظار تولدت در مرگ، از شب انتظار می ترسم
سوز از پا نشانده ام اما، از دروغ بهار می ترسم
-دخترم از جهان امید نخواه،حرف هایش دروغ تکراریست
بوی تزویر می دهد دهنش، از زر بی عیار می ترسم
-منطق و سود و منفعت زوریست،پس حساب وکتاب مجبوریست
در جهانی که عشق مرد من از، حکم قانونگذار می ترسم
-بازی باخت- باخت بوده و هست، فرصت بارها زمین خوردن!!
زنده بودن قمار تلخی بود، بعد از این از قمار می ترسم
-حجله ای از یقین علم کردیم، خوابمان برد توی باورمان
بوسه های دروغ بر تن عشق، از شب سنگسار می ترسم
-متولد نمی شوی مادر، متولد نمی شوی جانم
حال دنیا خراب و ناجور است، من از این روزگار می ترسم ...
لینک کوتاه : |
چاپ صفحه