شعری از علی باباچاهی
تاریخ ارسال : 29 اسفند 90
بخش : شعر امروز ایران
یك نوع اشتباه
اشتباه تو اين است كه هي اشتباه ميكني
درخت بلوط انجير بار نياورده اشتباه ميكني
سنجاب سنجاب است وَ سنگپشت-
از سنگپشتِ پير فقط برميآيد كه بشود سنگپشتِ پير
فكر ميكني «پري كوچك غمگيني1» كه به تور ماهيگيريام افتاده
به عقد من درآمده
و به خواستگاري پري ديگري رفتهام كه از شوهر قبلياش
جدا شده اشتباه ميكني
حسادت هم حدي دارد
كدام گوشماهي عاشق من شده كه نيمهشب بپرم از خواب
و با صداي بلند بگويم: دل اي دل اي دل
ـ پس سرهنگ پيري كه عاشق دختر مريخي شده چطور؟
ـ آدم با آدم فرق دارد دختر! اشتباه ميكني!
تو فرق باز ميكني خرگوش دمِ اسبي ميكند موهايش را
نامه عاشقانه؟ آن هم با خط بريل؟
فروغ دروغ گفته قسم بخورم؟
من بخت اينكه بردارم كلمات برافروخته را فوت كنم
و گُل بيندازم به لُپهاي عروسكي كوكي؟ نه! اشتباه ميكني!
پشتِ بام جاي سوزن انداختن نبود درست!
من ولي انگشتهايم را در طبقه اول گذاشته بودم
كه پيانو بزنند براي خودشان
مانتو چرم گاو كه نيست جر ميخورد سوراخ ميشود گاهي
اين كه من چيز تيزي در تاريكي فرو كرده باشم و بعدا فرار!
اشتباه ميكني!
آدم را با يك بهشت از اشتباه انداختند بيرون
اي اشتباهي كه روبوسي ميكني اشتباهي
با آدمهاي اشتباهي
در خيابانهايي كه اشتباهي به خيابان آمدهاند
1- به فروغ فرخزاد فکر کنید
لینک کوتاه : |
چاپ صفحه