شعری از شوکا حسینی
تاریخ ارسال : 3 تیر 95
بخش : شعر امروز ایران
" ساحل از کناره های زن شروع شد"
تنها که ورق میخوری روی پوست ساحلم
زن میشوم
و چند ماسه لای انگشتانم به شعور میرسند
نه غوص میخورد نهنگ مانده در یونسم
نه ژکوند میزند لبخندم.
از پایین این شهر
به نصفالنهار انقضا چشم میزنم:
تو مثل ماسوی به لامکان من میریزی یا نه؟
تو مثل انعکاس روی دیوار
معطوف به پیراهنی یا نه؟
تو با فرشتگانِ ساحل، تشریح رگهایم را
تو از جنون نرینه روبهروی یک تندیس...
تو یا نه؟
*
دوباره حدس میزند
مرد نشسته روی سالیانم
جهان
پایش از پندار ما درازتر میشود؟
لینک کوتاه : |
چاپ صفحه