شعری از سعید محمد حسنی


شعری از سعید محمد حسنی نویسنده : سعید محمد حسنی
تاریخ ارسال :‌ 14 مرداد 90
بخش : شعر امروز ایران

 به : کلمات مهربان ، 

به: احمدرضااحمدی

" گریه نگاه را انبوه می کند "                      

 

ای کاش سراسیمه شوند

لباس های سفید

و اطمینان متروکی که مرا سپری کرده است.

رگه های گریه نگاه را انبوه

و کنایه ، کفش ها را جفت می کند.

بروی به راه های تشنه

و پاهای کولی ات آن قدر بمیرد

تا خلاصه شوی

به حدود کفش،

حالا برگشته ای به شقیقه هایت

تردید چشم های کسی را معطر نمی کند

حافظه ناخن هایش را می جود

و آفتاب زل زده است

به چیزهای کهنه ای که دیگر به خنده اش نمی کشند.

 

باران در استوا

اتفاق پامال شده ای است

مثل حضور من درخانه ام

با اندام هایی که تکه های تکراری من اند

روزها پازل قدیمی خودشان را جور می کنند   برای مرگ

که انگار هیچ وقت مندرس نمی شود.

 

روز بر چیده است

شکیبا و فراموش نشسته ام

با متن سزاواری که سر می کشم.

لب هایم می گویند

این مسیر تلخ بخار و فنجان

ما را مدارا می دهد به هم

قناعت به آفتاب هم ندارم

گاهی که باید یا انسان بود  یا   انسان.

 

دور دست ها  پیاپی اند

چشم ها را باید بتکانم

بهانه ای تازه شاید

برای آسیمه

برای سرآسیمگی...

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :
 

ارسال شده توسط : شهلا مکرمیان - آدرس اینترنتی : http://

عالی بود

ارسال شده توسط : - آدرس اینترنتی : http://

بسیار زیبا لطف بیوگرافی این شاعر نوشته شود

ارسال شده توسط : - آدرس اینترنتی : http://

بسيار عالي