شعری از سامان اصفهانی


شعری از سامان اصفهانی نویسنده : سامان ح اصفهانی
تاریخ ارسال :‌ 19 آبان 94
بخش : شعر امروز ایران

سامان ح اصفهانی

یوزپلنگ‌ها شکار‌شکار عاشق می‌شوند

 

روی گونه های نگون

خط اشک یوزپلنگ ها خواندنی است،

اتفاقِ نگاهی که بی گاه

پریانِ پلنگینه‌پوش اساطیر را در خواب مرور می کند و

پشت هر پگاه

از صدای سایه ی دستمالی شده اش بیدار می شود

 

روی گونه هایی که از اخلاق ژنهایش    خط گرفته

هنوز هم بدویتی موزون برپاست

خال های تن یوزپلنگ

همان چشم های مرکب مادرزادی اند،

چشمه های خط اشکی که هرگز ندیده ایم

خطی که خونی ست روسیاه

و خاطره ی آبروی ریخته اش  حافظه می گیرد

وقتی که می فهمیم

گوشت‌خوارانی هم هستند

که گوشت آدم را نمی خورند

و ما خط اشکشان را خیره نمی شویم

 

شاید از چشمی رمیده می شورد

خطی  که مثل شعر

از چشمی که سال‌هاست حدقه ی حراج گرفته

چشمی که چکه چکه خط می شود

انگاره ی قلبی ست

که نقطه نقطه سیاه

مثل پوستِ پرورده ی تنش می شود

 

انگار همیشه همین بوده

در سرزمین هایی که باران بی رگ می زند

خطِ اشکِ یوزان

فسیل وحشی ترین شکل گریستن است

در کُنامِ کویری زیستن

که دُم تکان نمی دهد.

 

باید خجسته باشم و

ردِ کار خودم را دریده بگیرم

 

و نخواهم خیرگی، آب حیوان را بریزد

و نخواهم نقطه های تن یوزان     خط آخر ببرهای حافظه بشود

و نخواهم نوشداروی الی آخرین    تنهاترین     درنده ی نازک...

 

من فکر می کنم

یوزپلنگ ها     با همین خط اشک      شکارْ شکار     عاشق می شوند،

حتی اگر انقراض        قلادهْ قلاده        گردن بکشد.

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :
 

ارسال شده توسط : م.ع - آدرس اینترنتی : http://

عالی