شعری از زهرا حیدری
تاریخ ارسال : 16 خرداد 97
بخش : شعر امروز ایران
سالهای خورشیدی میچرخند
با آبروی زمین _که در چمدانی جا میشود_
فرو که بپاشم
زمین نفسی عمیق میکشد
ذراتم در دهان مردگان فرو میرود
و دست پیدا میکنم
به کلمههای واجب قضا شده
کلمههای نیمه ادا شده
کلمههای کبود
دوباره برمیخیزم
به برکت ابرهای بی شکل
در هیأت درختانی که برگهای سرخ میدهند
میایستم
روبهروی خورشیدی که مرگ میپاشد به سینه کوه
و مرثیه میگذارد بر زبان رود
دیگر آوازم را از دهان درختها بشنو
که تابوتهای بالقوهاند
اینگونه میبافم
مرگ را به زندگی
زندگی را به مرگ.
ما زاییده هیجانات بعد از توییم
ای زیبایی غریب در لجاجت ماه
که بذر رنگ میپاشی بر سیاهی شب.
جوابی بده
به تمایل ذاتی ما به جاودانگی،
باریتعالی! که نقشه حملههای قلبی را میکشی
و دست تو دهان پیامبران را گشود
و از آن همه خضر را به گمراهی ما برگزیده.
لینک کوتاه : |
چاپ صفحه