شعری از رضا طبیب زاده


شعری از رضا طبیب زاده نویسنده : رضا طبیب زاده
تاریخ ارسال :‌ 15 بهمن 98
بخش : قوالب کلاسیک

 

 

بکُش به رسم پدرهامان که داغْ قسمت مادرهاست
بکُش به سنت اجدادی که رسمْ قتل برادرهاست

اگر که عاشق من هستی، بکُش؛ که خواهر من هستی
بکُش مرا که اساساً جنگ همیشه بر سر خواهرهاست

مرا به دار، به در، آویز که از خودم به در آیم؛ بعد
مرا بِدَر درِ هر خانه
که «در» دریچه‌ی پیکرهاست

نفس بکِش نَفَحاتم را؛ مرا؛ برادرِ خونی را
که راهِ حلق پر از خون است و راهِ حلْ بُرشِ سرهاست

علاقه‌مندِ توام اما دلم اسیر کسی دیگر...
دل است؛ دل؛ چه کنم وقتی که در اسارت دیگرهاست؟ 

ببخش دفتر شعرم را؛ ورق ورق که برایت نیست
که عاشقانه اگر دارد، برای خاطرِ .......
(ببخشید؛ خواسته است نامش را نگویم)

ببند هرچه دهانم را
ببُر صدای جهانم را
که شعر حادثه‌ای خونی برای بستنِ دفترهاست

بغل بغل پُرِ خنجر باش، فرو کن و بکِشم بیرون
که این تنِ پرِ زخمِ من رفیق جانیِ خنجرهاست

بکُش مرا وسط خانه، بکِش مرا به در از خانه
که این برادر بیگانه، غمش فراتر از این درهاست

 

   لینک کوتاه :

  چاپ صفحه
بیان دیدگاه ها
نام و نام خانوادگی : *
ایمیل :
URL :
دیدگاه شما : *
  کد امنیتی
کد امنیتی :