شعری از رضا سلیمانی
تاریخ ارسال : 20 شهریور 89
بخش : قوالب کلاسیک
1
گذر از من گذشت من گذرم
پرنده درعصبم می پرد اگر نپرم
چرا به پشت بیفتم برای دیدن ماه
که رو بروی منی ،آفتاب پشت سرم
پیاده آمده ام با دو پای بر دوشم
پیاده می گذرم با دو دست در جگرم
زنی به قصد زیارت لب مرا بوسید
تو در دهان منی،این سر است یا که حرم
هوا هوای تو بود و پرنده باز شدیم
پرنده باز شد و از پرنده باز ترم
2
می خواستم پرنده شوم پر در آورم
تا از دهان پنجره ها سر در آورم
آب از طناب می خورم و چرخ می زنم
سر می دهم که قافیه از سر در آورم
باران مفصل است و زنی پشت شیشه هاست
پیراهنی نمانده که دیگر درآورم
گیلاس را فشرد و دهان تو را گشود
باید از این دو دست کبوتر در آورم
عقلم نمی رسید به دیوارهای شهر
عشقم کشید روی هوا در در آورم
لینک کوتاه : |
چاپ صفحه